چکیده:
یکی از پیشزمینههای لازم برای کاربردی کردن فلسفه برای کودکان (فبک) در ایران، جستجوی مبانی نظری متناسب با فرهنگ اسلامی است؛ ازاینرو در این مقاله، با مبنا قرار دادن آموزههای امام علی علیه السلام، مؤلفههای فبک شناسایی شدند. بدینمنظور از روش پدیدارشناسی توصیفی استفاده شد و در تحلیل دادهها الگوی هفتمرحلهای کلایزی بهکار رفت.
یافتهها نشان داد براساس آموزههای امام علی علیه السلام مؤلفههای فبک در سه محور مهارتی، نگرشی و شناختی قرار میگیرند. هر محور شامل چند مؤلفه بود و برخی از مؤلفهها زیرمؤلفههایی داشتند. مؤلفههای محور مهارتی عبارت بودند از: گفتگو، قضاوت، پرسش، گوش دادن و تحقیق. در محور نگرشی مؤلفههای گشودگی ذهنی، پرهیز از شتابزدگی، همهجانبهنگری، فهمگرایی و حیرت بررسی شد و محور شناختی، مؤلفههای شناخت امور غیرمادی، حقیقتیابی، تفکر، عقلانیت، ردّ شکگرایی و عینیسازی را دربرگرفت. این نتایج نشان از امکان ابتنای برنامۀ فبک بر فرهنگ اسلامی بود.
خلاصه ماشینی:
در پاسخ باید گفت: کلی بودن سخنان امام علی نشان میدهد دستکم کودکان مستثنا نشدهاند و این سخنان میتواند برای آنها دلالتهایی داشته باشد؛ چنانکه در غرب نیز به ادعای لیپمن (2003) روش سقراطی شاخص اصلی برنامۀ فبک است؛ حال آنکه سقراط توجهی خاص به کودکان نداشته و انسان را بهطورکلی در نظر گرفته است.
در پژوهش سلیمانی ابهری (1387) بهعنوان تنها پژوهش مستند به منبعی دست اول (قرآن) نیز از روش تحقیقی مشخص استفاده نشده است که این امر میتواند مانعی برای گردآوری و تحلیل همهجانبۀ اطلاعات باشد.
درباره فبک این نیاز با توجه به ریشههای غربی آن وجود دارد؛ ازاینرو دلیل انتخاب روش پدیدارشناسی توصیفی، تلاش برای درک عمیق وجود ذاتی فبک از منظر امام علی و روشنسازی بیشتر آن براساس آموزههای ایشان است.
و آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد، از تاریکى شبهات بیرون نخواهد آمد» (شریفالرضی، 1379، ص631)؛ زیرا جدال، در ایمان نداشتن به حقیقت ریشه دارد و باعث تاریکی و سستی دل و باقی ماندن در این تاریکی میشود (کمرهای، 1356)؛ نرمزبانی در گفتگو: براساس دیدگاه امام علی: «هر که عقلش کم باشد، سخن به زشتى و درشتى گوید» (تمیمیآمدی،1386، ج2، ص627)؛ ولی عاقل با نرمزبانی بر تأثیر سخنش میافزاید؛ تعادل در گفتار: امام علی میفرماید: «سخن میان دو صفت زشت واقع است: یکى پرگویى؛ دیگر کمگویى؛ پرگویى بیهودهگویى است؛ کمگویى نیز عاجز بودن و درمانده شدن است» (همان، ج1، ص7−76).