چکیده:
وصف ابزار برجستهسازی در متن ادبی و محرک عواطف و احساسات مخاطب است. از آغاز شعر فارسی تاکنون، شاعران این عنصر مهم را در همة قالبهای شعری و منظومههای روایی به کار بردهاند. روایت، شیوة ارائة رخداد یا رخدادهاست و در تحلیل روایت عوامل دخیل در روایت، زمان و اجزای روایت، بررسی میشود. در این پژوهش کارکردهای وصف در روایت باتکیهبر منظومة یوسف و زلیخای جامی تحلیل میشود. ابتدا وصفهای موجود در منظومه مشخص شد. سپس نگارندگان باتوجهبه دیدگاه توماشفسکی و ژنت، کارکرد این وصفها را در روایت یوسف و زلیخا بررسی و تحلیل کردند. منظومة یوسف و زلیخای جامی، متنی روایی است که در آن دو سازة مهم روایتگری و وصف را میتوان تشخیص داد. روایتگری، دو بُعد زمانِ داستان و زمانِ سخن را داراست؛ اما وصف تنها زمانِ سخن را در بر دارد. وصفهای این منظومه در دستة بنمایههای آزاد و ایستا قرار میگیرد و به همین سبب، کارکرد وصف باتوجهبه بُعد روایتگری متن به شتاب منفی در روایت میانجامد. ازسوی دیگر، هر روایت اجزایی دارد. وصف ابزاری برای پروراندن و برجستهکردن این اجزاست و در روایت، کارکرد شخصیتپردازی و فضاسازی دارد.
خلاصه ماشینی:
نگارندگان برای تشخیص کارکرد وصف در منظومة یوسف و زلیخای جامی و تعیین نوع ارتباط اوصاف با زمان روایت ازنظر سرعت روایت، ابتدا آنها را از متن جدا و سپس کارکرد آن را تبیین و تحلیل کردند.
در مقالة «تقابل عنصر روایتگری و توصیف در هفتپیکر نظامی» (امامی و قاسمیپور، 1387) نویسندگان با استفاده از نظریههای توماشفسکی، بارت، ژنت و هامان جنبههای ایستا و پویای متن را در هفت پیکر نظامی بررسی کردهاند؛ همچنین تفاوت گزارههای به کار رفته در وصف و دیگر قسمتهای روایت را تحلیل کردهاند و ارتباط این گزارهها با ایستایی و پویایی وصف ارائه شده است.
«لسینگ معتقد است توصیف، مستعد نقاشی است» (بیتنز، ۱۳۹۱: ۲۹)؛ بنابراین همة اوصافی که کارکرد شخصیتپردازی و فضاسازی دارد در دستة بنمایههای آزاد و ایستا قرار میگیرد؛ برای مثال در بخش تولد یوسف، بنمایههای ایستایی از وصفِ ویژگی معنوی و جسمانی یوسف و وصف عصای یوسف وجود دارد.
در منظومة یوسف و زلیخا، اوصاف موجود از بعضی اشیاء، وصف حالتی خاص از شخصیتها و وصف صحنه یا نما درواقع برای القای حس و حالی ویژه و درنتیجه فضاسازی به کار میرود؛ همة این وصفها بهطور مستقیم از زبان شاعر یا شخصیت ارائه میشود؛ برای مثال زلیخا بعد از دیدن خواب، عاشق میشود و به دستور پدرش و با ترس از دیوانگی، او را به بند میکشند.