چکیده:
ﺟﺮﯾﺎن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی وﮐﺎﻟﺘﯽ، ﺑﺎ ﻫﺪف ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﻧﮋادی در ﺷﻬﺮﻫﺎی آﻣﺮﯾﮑﺎ و دﻓﺎع از ﻣﺮدم ﻓﻘﯿﺮ و ﻣﺤﺮوﻣﺎن در ﺳﺎل 1965 ﺗﻮﺳﻂ ﭘﻞ دﯾﻮﯾﺪف ﻣﻄﺮح ﮔﺮدﯾﺪ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ.)ﻣﻬﺪﯾﺰاده، 1385( اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ در ﻧﯿﻤﻪ دوم دﻫﮥ ﺷﺼﺖ ﻣﻄﺮح و در دﻫﮥ ﻫﻔﺘﺎد ﻣﻮرد اﻗﺒﺎل و ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. دﯾﻮﯾﺪف ﻋﻨﻮان ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ آن ﻃﻮر ﮐﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﺳﻨﺘﯽ ادﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﻓﺮاﯾﻨﺪی ﻋﻘﻼﻧﯽ و ﺗﮑﻨﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ ﺑﺎﺷﺪ، ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻫﻤﮥ اﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ. زﯾﺮا ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺮاﺳﺎس روش ﺷﻨﺎﺳﯽ و ﻣﺒﺎﻧﯽ ﻧﻈﺮی واﺣﺪی ﺗﻬﯿﻪ ﺷﺪه اﻧﺪ. اﻣﺎ در ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ اﯾﻦ اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎده اﺳﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﻧﺒﻮده اﻧﺪ و ﻫﻤﯿﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﻓﻨﯽ و ﺗﮑﻨﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ارزش ﻫﺎ و اوﻟﻮﯾﺖ ﻫﺎی ﻣﺮدم راﺑﻄﻪ دارد. ﺑﺎ ﭘﺬﯾﺮش ﭼﻨﺪﮔﺎﻧﻪ ﺑﺎوری در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی، واژه وﮐﺎﻟﺘﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﭘﯿﺪا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، زﯾﺮا ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻣﺘﺨﺼﺺ، ﻧﻘﺶ وﮐﯿﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت ﺷﻬﺮی ﯾﺎ روﺳﺘﺎﯾﯽ، ﮔﺮوﻫﻬﺎی ﺷﻐﻠﯽ، ﻗﻮﻣﯽ وﻧﮋادی، ﺷﻬﺮﻫﺎ، ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻫﺎ، و ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﮐﺸﻮرﻫﺎ را ﺑﺮﻋﻬﺪه ﻣﯽ ﮔﯿﺮد. ﻧﮑﺘﮥ ﻣﻬﻢ در اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﮐﻪ وﮐﯿﻞ ﯾﮏ ﮔﺮوه ﯾﺎ اﺟﺘﻤﺎع ﻣﯽ ﺷﻮد ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ارزش ﻫﺎ، ﻣﻨﺎﻓﻊ و اوﻟﻮﯾﺖ ﻫﺎی آن ﮔﺮوه را ﺑﺎور داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﻫﻤﺪردی ﮐﻨﺪ، ﺑﻪ ﻧﻔﻊ اﻫﺪاف آﻧﻬﺎ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﮐﻨﺪ و در ﺟﻬﺖ ﺗﺤﻘﻖ اﻫﺪاﻓﺸﺎن ﺑﮑﻮﺷﺪ. ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﻣﻄﺮح ﺷﺪن رﻫﯿﺎﻓﺖ وﮐﺎﻟﺘﯽ در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی و ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺴﯿﺎری از ﺻﺎﺣﺒﻨﻈﺮان، اﯾﻦ رﻫﯿﺎﻓﺖ وارد ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﺷﻬﺮی ﺷﺪ. رﻫﯿﺎﻓﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی وﮐﺎﻟﺘﯽ، رهآورد ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎی ﻃﺮﻓﺪاران ﻋﺪاﻟﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ درﺑﺎره ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺟﻮاﻣﻊ و ﺑﻪ ﺧﺼﻮص ﺟﻮاﻣﻊ ﺷﻬﺮی اﺳﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻫﻤﯿﺖ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﻋﺪاﻟﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ در ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی ﺷﻬﺮی، ﻫﺪف از اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ اﺑﺘﺪا ﻣﻌﺮﻓﯽ و ﻧﻘﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی وﮐﺎﻟﺘﯽ و ﺳﭙﺲ ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮی و ارﺗﺒﺎط آن ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﯾﺰی وﮐﺎﻟﺘﯽ اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
اما در جاهایی که این اتفاق افتاده است برنامه ها مثل هم نبوده اند و همین نکته نشان می دهد که برنامهریزی موضوعی فنی و تکنوکراتیک نیست بلکه با ارزش ها و اولویت های مردم رابطه دارد.
او همچنین بیان کرده است که برنامهریزان باید در سیاست های شهری درگیر شوند و نقش فعال به عنوان وکیل برای گروههای هدف –یک پیشنهاد رادیکالی در دهه 60- بازی کنند.
برنامهریز حرفه ای بودن یعنی چه؟ گروههای هدف طرح ها و برنامه ها چه کسانی هستند؟ تا چه میزان می توان برنامهریزی را از کسانی که از برنامه تأثیر می پذیرند جدا کرد؟ آیا می توان یک برنامهریزی بی طرف و عقلائی داشت؟ پاسخ نظریة وکالتی این است که" برنامهریزان امکان عمل بر اساس نوعی واقعیت فنی و تخصصی را ندارند، در نتیجه برنامهریزی فرایندی است کاملا سیاسی"(Davidoff and reiner,1963) یک برنامهریزی مناسب و صحیح نمی تواند از موضع" بی طرفی ارزشی " انجام شود، زیرا توصیه های برنامهریزی در جهت رسیدن به مقاصد دلخواه (اهداف جزیی مطلوب) تنظیم می شوند و دلخواه بودن به معنای سازگار با ارزش های مطلوب است.
سوال این است که چرا هیچ سازمان یا نهاد دیگری نباید طرح و برنامه پیشنهاد کند؟ چرا فقط یک مؤسسه مسئول تعیین اهداف کلی و جزیی و استراتژی برای توسعة یک اجتماع و هزینة تحقق آنها باشد؟ چرا برنامه های متکثر و برنامهریزی چندگانه باور نداشته باشیم؟ دیویدف در مقاله خود پیشنهاد می کند که گروههای مختلف اجتماعی اجازه داشته باشند که طرح ها و برنامه های رقیب برای توسعة شهر، منطقه یا محله پیشنهاد کنند.