خلاصه ماشینی:
"«نفرین زمین»از همۀ آثار دیگر جلال به رماننزدیکتر است،اما باز به سادگی نمیتوان آن را رماننامید،و این بدان سبب است که آلاحمد در دورۀ پختگیهنریش-یعنی پس از داستانهای کوتاه و با نوشتن«مدیرمدرسه»-از سنت ادبی رمان و داستان و بینش هنری آندوری گزید و راه خود را از آن جدا کرد.
و مگر صحنۀ قهوهخانه بادرویش و توصیف نیمه شب قبرستان-که حالا مدرسهشده-و صحنۀ خانۀ بیبیکه در آن بر سردیم پشکمیاندازند و جریان عشقبازی نقاش شورایی با خواهرزنیکه زیر آوار مانده در روز سوم مرگ آن زن که بریدنگوش نقاش را به دنبال دارد و جریان خودکشی لجوجانۀمادرشوهر ننۀ اکبر که در برف مینشیند تا از سرماخشک میشود و قتل ارباب ده به دست گته دهیها بهخاطر خشکاندن قناتشان و در پی آن دعوا و کشت وکشتاری که درمیگیرد-مگر این همه را در«نفرینزمین»چه چیز به هم مربوط میسازد جز آنکه مشاهدات«من»داستان در سفری هستند که برای انجام مأموریتفرهنگی به روستا میکند.
اندیشه که در آثار جلال هیچگاه به کلیات بسندهنمیکرد و شلاق خود را به هر چه و هر کجا میزد،در«خسی در میقات»و هم در«نفرین زمین»میدانی یافتهکه اینجا و آنجا سرک بکشد و همه جا به ناهنجاریها بتازدو خطاهای واقعیت را تصحیح کند،ولی در این کار چناناز یکنواختی تنگنظرانۀ آرمانی بری است و چنان ازهر چیز به فراخور آن چیز سخن میراند که دیگر از تمرکزاندیشه خبری نیست.
پس جلال را میبینیم میان کشش دو نیرو مانده،یکیسنت داستان نویسی غرب و دیگری نثر کهن فارسی کهگرایشی سترگ به خرد دارد و تأثیر،این نثر خردگرا رامیتوان دید که گرچه چندان زیاد نیست که همچون«مدیر مدرسه»دنیای واقعیتها تصویر نشده،تفسیر گرددولی باز به قدری هست که تصویر آن همیشه تفسیرش را به دنبال داشته باشد."