چکیده:
در این نوشتار کاربرد دستهای از مفاهیم در اخلاق باورِ کلیفورد را با کاربرد آنها در اخلاق باور رقیب فکری او، یعنی جیمز مقایسه کردهایم. این مفاهیم شامل توجیه اخلاقی هنجار دلیل، توجیه معرفتی هنجار دلیل، آسانباوری، ایده عمل بر اساس احتمالات و پذیرش باورهای بیدلیل میشود. ادعای ما این است که کلیفورد با وجود اینکه اصل دلیل حداکثری ـ «باور به چیزی با دلایل ناکافی همیشه، همهجا و برای همه نادرست است» ـ و معیار تحقیقپذیری را پیشنهاد میدهد، خود عامل به آنها نیست و استفادهای از مفاهیم میکند که او را به دیدگاه رقیب نزدیکتر میسازد؛ بهگونهایکه میشود گفت ما با دو کلیفورد افراطی و معتدل و دو نوع قرینهگرایی افراطی و معتدل روبهرو هستیم. با معرفی «اصل عدالت» بهمثابه حس انصاف درونی انسانها که در قالب قاعده زرین اخلاقی «آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند» صورتبندی شده است، پیشنهاد میکنیم که نظام اخلاق باوری که کلیفورد معتدل ارائه میدهد، اخلاق باور عادلانهتری است.
خلاصه ماشینی:
ادعای ما این است که کلیفورد با وجود اینکه اصل دلیل حداکثری ـ «باور به چیزی با دلایل ناکافی همیشه، همهجا و برای همه نادرست است» ـ و معیار تحقیقپذیری را پیشنهاد میدهد، خود عامل به آنها نیست و استفادهای از مفاهیم میکند که او را به دیدگاه رقیب نزدیکتر میسازد؛ بهگونهایکه میشود گفت ما با دو کلیفورد افراطی و معتدل و دو نوع قرینهگرایی افراطی و معتدل روبهرو هستیم.
کلیفورد با توسل به نوعی انحصارگرایی علمی که دلیل را منحصر در دلیل علمی پوزیتویستی میبیند، دیگر کارکردهای آن مفاهیم را نادیده گرفته و عدالت را رعایت نمیکند؛ برای مثال، آسانباوری که وی آن را یکی از رذیلتهای اخلاقی و سبب زوال جامعه و تمدن میداند از نظر جیمز و سوئینبرن و همه فیلسوفانی که از اصل متعارف دفاع میکنند، کارکردهای معرفتی مثبتی دارد و میتواند ما را از شکاکیت خارج کند.
1. توجیه اصل دلیل از منظر اخلاقی لب کلام کلیفورد در مقاله «اخلاق باور»، یعنی اینکه بهطورکلی باید برای باورهایمان دلیلی داشته باشیم و شرط عقلانیت را برآورده سازیم، سخن پذیرفتهای است؛ اما آنچه در این اصل پیشنهادی ذهن را میگزد آن است که وی به دستهای ناهمگون از دلایل و شواهد پرداخته است که یک صورتبندی مشخص برای دفاع از اصل یادشده را با دشواریهایی روبهرو میسازد.
کلیفورد در استدلال اول تصریح میکند که چرا کار مالک کشتی و ساکنان جزیره نادرست است: دلیل این حکم روشن است: در هر دو مثال باورهای یک فرد برای دیگری اهمیت داشت؛ چون هیچ باوری، هرچند بهظاهر بیمقدار و مبهم، بر سرنوشت دیگران بیاثر نیست، بنابراین باید اصل دلیل را درمورد همه باورها اعمال کرد (Clifford.