چکیده:
این پژوهش به بررسی استعارههایی میپردازد که با محوریت احساس شادی در دیوان شمس به کار رفتهاند. بنیان نظری پژوهش، نظریة استعارههای مفهومی است که استعاره را از حد ابزاری صرفا زیباشناسانه به رویکردی برای شناخت و اندیشیدن اعتلا بخشیده است. مولانا در دیوان شمس برای تبیین بسیاری از ویژگیهای شادی، از حوزههای «اشیا»، «جانور»، «خوراک»، «گیاه» «بازار» مدد جسته و توانسته این مفهوم انتزاعی را ملموس و عینی جلوه دهد. پژوهش حاضر که با روشی توصیفی-تحلیلی انجام شده، سعی دارد ارتباط بین استعاره با بنیاد اندیشه و جهان فکری مولوی را کشف و تبیین کند. با تحلیل شناختی استعارههای شادی در غزلیات مولانا میتوان دریافت که این احساس در نظام فکری وی چیزی دیدنی، لمسکردنی، چشیدنی، شنیدنی و تا حدودی بوییدنی است.
خلاصه ماشینی:
بيان مسئله ازآنجاييکه کارکرد استعارة مفهومي، توصيف ملموس قلمرو مفاهيم و انديشه هاي انتزاعي است ، در اين جستار برآنيم تا با بررسي استعاره هاي شادي به روش شناختي، نشان دهيم که تا چه اندازه روش يادشده ، قابليت عيني و ملموس ساختن مفهوم انتزاعي شادي را دارد.
در اين استعاره ، خصوصيات نور توسط حس بينايي و لامسه براي شادي با بار معنايي مثبت قابل درک شده است .
در اين گزاره ، روح و جان براي شادي برجسته شده ، به مخاطب اين نکته تلقي ميشود که احساس شادي، صرفا يک مفهوم ذهني و انتزاعي نيست ، بلکه موجودي داراي روح ، شعور و قدرت است که قابليت دشمني دارد و نيز از سوي ديگر ميتواند همدم و همنشين و غمگسار آدمي باشد.
در اين گزاره که بار معنايي مثبتي در بر دارد، برجستگي خصوصيات معشوق از قبيل بستن عهد و پيمان ، وفاداري و انحصار عشق بر عاشق ، براي مفهوم شادي در نظر گرفته شده است که به واسطۀ حس بينايي، قابل درک و مشاهده ميشود.
چنان که در اشعار مولوي نيز از حوزة گياه به عنوان حوزة مبدأ براي توصيف استعارة مفهومي شادي استفاده شده است .
مولوي براي توصيف مفهوم انتزاعي شادي (حوزة مقصد)، از الگوهاي استعاري عيني و ملموسي در حوزة مبدأ نظير جاندار (اعم از انسان و حيوان )، اشيا و پديده هاي طبيعي، خوراک، گياه ، بازار و سرمايه که حاصل تجربۀ زيستي، فيزيکي و زندگي شخصي او بوده و با تجارب ديداري، لمسي، چشايي و بويايي و شنوايي محسوس و قابل درک شده ، مدد جسته است .