چکیده:
در میان داستاننویسان ایرانی، غلامحسین ساعدی به عنوان نویسندهای روانپزشک، توانستهاست نمودهای اضطراب ناشی از دغدغههای وجودی را در شخصیتهایی رئالیستی و باورپذیر به تصویر بکشد. نویسندة مقاله کوشیدهاست نشان دهد برخلاف نظر برخی منتقدان که حضور بعضی از شخصیتها و کنش آنها را در آثار ساعدی، بهویژه در عزاداران بیل، نابجا و ناشی از ضعف داستان دانستهاند، با توجه به رویکرد روانکاوی هستیگرا، این شخصیتها و کنشهایشان تبیینشدنی است. مسئلة اصلی در مجموعه داستان عزاداران بیل، احساس تنهایی برآمده از اضطراب مرگ است و شخصیتهای داستانها با انکار مرگ و تجربة اضطراب ناشی از آن، هر یک مکانیسم دفاعی خاصی را برمیگزینند تا بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. ساعدی با این مکانیسمهای دفاعی آشنایی داشت و توانستهاست آنها را در آثار خود بهخوبی به تصویر بکشد و با جسارت این آشفتگیها را به نمایش بگذارد تا خود خواننده به تامل در آن بپردازد و متاثر از فضای داستان، به وضعیت خویش و دنیای پیرامونش بیندیشد.
خلاصه ماشینی:
نگاهی به دلواپسی های وجودی در عزاداران بیل با رویکرد روان شناسی هستی گرا * معصومه محمودی استادیار زیان و ادبیات فارسی دانشگاه علوم پزشکی مازندران ، ساری ، ایران (تاریخ دریافت : ١٣٩٥/١١/١٩؛ تاریخ پذیرش : ١٣٩٦/٠٧/٢٢) چکیده در میان داستان نویسان ایرانی ، غلامحسین ساعدی به عنوان نویسـنده ای روان پزشـک ، توانسـته اسـت نمودهای اضطراب ناشی از دغدغه های وجودی را در شخصـیت هـایی رئالیسـتی و باورپـذیر بـه تصـویر بکشد.
هرچند در چگونگی آغاز و پیدایش این مکتب اختلاف نظر وجـود دارد، امـا بـه طـور رسمی فلسفۀ اگزیستانسیالیسم از اندیشه های مارتین هایدگر (Martin Heidegger)، سورن کییرکگور (Søren Kierkegaard) و کارل یاسپرس (Karl Jaspers) نشأت گرفته است و ژان پـل سـارتر (Jean-Paul Charles Aymard Sartre)، سـیمون دوبـوار ( Simone De Beauvoir) و آلبرت کامو (Albert Camus) به آن بیان ادبـی داده انـد (ر.
در ایـن مقالـه ، نمود دلواپسیهـای غـایی مطـرح در فلسـفۀ وجـودی، در شخصـیت هـای مجموعـه داسـتان عزاداران بیل از غلامحسین ساعدی، با توجه بـه روان شناسـی هسـتیگـرا (وجـودی) نقـد و بررسی شده است و با توجه به اینکه «نقد روانکاوانه مـیتوانـد معطـوف بـه مؤلـف ، محتـوا، ساختمان صوری یا خواننده باشد» (ایگلتون ، ١٣٩٠: ٤٦)، در این مقاله ساختمان صوری اثـر نقد شده است .
طبق نظر سارتر، خصوصیت ذاتی انسان همان چیزی اسـت کـه او هست و باید خود را بسازد و هیچ جوهر یا شخصیت ثابت و از پیش تعیین شده ای نـدارد و «این گفته هگل ، اندیشۀ سارتر را به خوبی جمع بندی می کند که انسـان آنچـه کـه هسـت ، نیست ، بلکه آن چیزی است که نیست » (ساواتر، ١٣٩٣: ١٧٧).