چکیده:
ایران در آستانه سده نوزدهم میلادی در شرایطی در مدار سیاست و مداخله کشورهای اروپائی قرار گرفت که سیاستمداران ایرانی به خاطر عقبماندگی کشور و ناآگاهی خود آمادگی لازم را برای این مواجهه نداشتند. دوره اول جنگهای ایران و روسیه یکی از مهمترین عرصههای دخالت اروپائیان در ایران بود که با تحمیل قرارداد گلستان به ایران با وساطت سرگوراوزلی سفیر انگلستان در ایران به پایان رسید. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی در پی واکاوی نقش سرگور اوزلی در حوادث منجر به پایان دوره اول جنگهای ایران و روسیه به ویژه قرارداد گلستان است. یافتهها نشان میدهد، اوزلی از سال 1227ق/1812م در نقش یک میانجی در مذاکرات بین ایران و روسیه ظاهر شد؛ اما او با تمایل به روسیه و خارج نمودن افسران انگلیسی از قشون ایران نقش مهمی در شکست قوای عباس میرزا در اصلاندوز داشت. همچنین در سال 1228ق/1813م که انگلیسی ها به حضور قدرتمند روسها در مبارزه با ناپلئون نیاز داشتند، اوزلی با وعده استرداد سرزمینهای ایرانی توسط امپراتور روسیه و با پیشنهادها و تهدیدهای دیگر، فتحعلیشاه را وادار به پذیرش شرایط نابرابر صلح با روسیه نمود.
The military and political affairs as the two main domains of government have always been in the context of the concept of power in interaction and opposition. These two domains in the Middle Ages of Iran، need to interact with the government، and on the other hand، there has been a constant struggle between the two domains to dominate power. Given the dominance of the military forces on the rule of the state، it is often expected that the nature of the government in this period is affected by the military but the continuation of the previous traditions of the government based on the bureaucracy system for much of this period Challenges the imagination. Therefore، this article seeks to answer the question of how these two domains are related to the structure of government in this era and its representation in the field of thought. Therefore، in this research، the study of the military and political thought have been investigated and then they have examined the relationship with them through an explanatory-analytical method. According to the studies، it seems that despite the military background of the Iranian central government، considering the mechanisms of the governments of this age، it is a political one that plays a superior role in the interaction between the two areas of the military and political affairs. Hence، in this period، military action is a function of political affairs، as this idea was even accepted by the military elites.
خلاصه ماشینی:
طبق توافق ، قرار بود مذاکرات بين عباس ميرزا و رتيشچوف برگزار شود؛ اما او شورش هايي را که در گرجستان عليه روس ها برپا شده بود به ايران نسبت داده و اعلام کرد که اختياري در باب مصالحه ندارد و فقط ميتواند متارکه نمايد تا زمينه براي آمد و شد سفرا فراهم شود (مروزي، ١٣٦٩: ٢٠٣؛ اعتمادالسلطنه ، ١٣٦٧: ١٥٠٥/٣؛ اعتضاد السلطنه ، ١٣٧٠: ٣٥١).
با اقداماتي نظير خارج نمودن افسران انگليسي از سپاه ايران و مطلع نمودن روس ها از آن ، ديدارهاي مکرر فرستادگان سفير انگليس با فرمانده روس ها، همچنين سرگرم نمودن ايرانيان با انديشۀ صلح ، ميتوان نتيجه گرفت که سرگوراوزلي همۀ اين کارها را با هماهنگي رتيشچوف و براي اغفال نيروهاي نظامي عباس ميرزا و فراهم آوردن زمينۀ شکست براي آن ها تدارک ديده بود تا شرايط براي اعمال فشار به دربار ايران در جهت تن دادن به صلح مورد نظر روسيه و انگلستان در قفقاز فراهم گردد.
اينکه او چرا به اين درخواست تن داد، ميتوان به سياست اوزلي اشاره کرد که با بخشش هاي بيپايان دل همۀ درباريان تهران را به سمت خود جلب کرده بود و چون از نفوذ صدراعظم بر شاه آگاهي داشت ، در اين ميان توجه بسيار ويژه اي روي صدراعظم با نفوذ فتحعليشاه داشت (خاوري شيرازي، ١٣٨٠: ٣٣٥/١؛ حائري، ١٣٨٧: ٢٦٠؛ -٣/١٣٧ :١٨٢٣ ,Ouseley ١٣٨,١٤٢,١٥١).