چکیده:
جامعه ایران در قرن هشتم هجری که مصادف با زوال حکومت ایلخانی بود، یکی از دورانهای بیثبات تاریخی خود را پشتسر میگذاشت. در این دوران، همواره حس ناامنی وجود داشت، همهچیز کوتاهمدت بود، جنگهای مداوم رخ میداد، حکومتها عوض میشد، و در یک کلام میزان ناپایداریها به اوج خود رسیده بود. در این مقاله، با روش توصیفی ـ تحلیلی، مولفههای ناپایداری اجتماعی، در قرن هشتم، از دیدگاه شاعران و چگونگی انعکاس آن در دیوان آنها، مورد بررسی قرار میگیرد. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که برخی از مولفهها نظیر ناامنی و خشونت گسترده، برتری یافتن افراد دون پایه، پریشانی احوال مردم، شکایت از اوضاع زمانه و میگساری بیشتر از همه در دیوان شعرای این دوران بازتاب یافته است. مطابق دیوان شعرا، در قرن هشتم مردم به لحاظ روحی و روانی در اضطراب و نگرانی به سر میبردند. به گفته آنها، مردم در این زمانه شاد نبوده و غم همدمشان است. به زعم آنها، در این شرایط، مردم انزوا پیشه کرده و به امید گشایشی در آینده هستند. همچنین، بسامد واژگان منفی و خشونت بار در دیوان آنها بالاست.
The Iranian community in the 14th century, which coincided with the collapse of the Ilkhanid dynasty, was experiencing one of its instable historical periods.In these periods, there was always a sense of insecurity, everything was short-lived, there were ongoing wars, governments were shifting, and hence, instability had reached its peak. By a descriptive-analytic method, this research tries to examine components of social instability and its reflects in words of poems of this periods. We conclude that some components like insecurity and broad violence, prioritization of low-ranked people, disorder of people’s feeling, complaint about circumstances and drinking was reflected more in poets of those periods. According to works of poems, peoples lived in anxiety and distress in the periods. In their words, peoples was not happy but lived with sadness. Therefore, people isolated and was hoped to have better life in future. Negative words are more in works of poems
خلاصه ماشینی:
او، همچنین در منظومه جام جم ، به شـــدت از کارگزاران مغول به علت ویرانی شهرها و روستاها و ناامنی به وجود آمده در آنها انتقاد می کند: مهل ، ای خواجه ، کین زبونگیران شـــهر وارون کنند و ده ویران راه زد کــاروان و ده را کــرد شـــحنه شـــهر مال هردو ببرد چون کمان رئیس شـــدی زه نــتــوان خــفــت انــدر ده شـهر وقتی که بی عسـس باشـد چین ابروی شــحنه بس باشــد تیغ حاکم حصـــار شـــهر بود داروی درد فـتـنـه قـهـر بـود (اوحدی مراغه ای، ١٣٦٢: ٥١٣) عبید زاکانی (متوفی ٧٧١ق )، در یکی از غزلیات خود می گوید که هر جا که «سرکشی » اتفاق می افتد، حا صل آن چیزی جز پایمال شدن مردم نیست .
(خجندی، ١٣٣٧: ١٠، ٣٩٠) او، همچنین در شـــعری دیگر در تشریح اوضاع نابسامان زمانه خود می گوید: افتـاد دل از پـای و نگفتم ز کـه افتـاد فریاد ز شـــوخی که ملولســـت ز فریاد هر خانه که در کوی طرب ســـاخته بودیم ســـیلاب غمی آمـد و برکنـد ز بنیـاد (همان: ١١٤) تصویری که سلمان ساوجی (متوفی ٧٧٨ق )، از زادگاه خویش ساوه و پریشان حالی مردم این دیار ترسیم می کند نیز گویای اوضاع نابسامان جامعه ایران در قرن هشتم است .