چکیده:
این مقاله با نگاهی فراتر ازآنچه غالبا در خصوص اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت و فرهنگ در شکلدهی به انسان و اجتماع سخن میگوید، در پی تحلیل روی دیگر سکه فرهنگ و تعلیم وتربیت است که فارغ از نوع آن در دوران مختلف، با پدید آوردن نوعی جبر محیطی و شکل دهی به ذهنیتهای انسان، موجب پدید آمدن نوعی نگاه قالبی و عادی میشود و اجازه توجه و اندیشیدن به طرق دیگر زندگی را از انسان میگیرد و مانع خلاقیت وی میشود. مقاله با طرح مفهوم «امکانهای تحقق نیافته»، در پی تاکید بر طرق ممکنی است که فرهنگ و تعلیم وتربیت، مانع از وقوع آنها و توجه انسان به آن می شوند. امکانهایی چون آزادی، رشد همه جانبه و به طورکلی هر آنچه انسان میتواند بیندیشد، احساس کند، انجام دهد و باشد، اما شرایط فرهنگی و تربیتی، به وی فرصت اندیشیدن به آن و انتخاب و تحقق آن را نمیدهد. هدف اصلی مقاله، پاسخ دادن به این پرسشها است که فرهنگ و تعلیم وتربیت چگونه ذهن انسان را از خلاقیت بازمیدارند و منجر به شکل گیری امکانهای تحقق نیافته میشوند؟ چگونه می توان به امکان های تحقق نیافته، مجال تحقق داد؟ روش مقاله تحلیل انتقادی است و یافته ها حاکی از آن است که امکان های تحقق نیافته، باعث غفلت انسان از جنبههای مهمی از وجود خویش می گردد که می توان از طریق پرورش هوش فرهنگی، رشد دادن خلاقیت، گسترش دید فرافرهنگی، تاکید بر نقش مهم فعالیت شاگردان، اهمیت دادن به فردیت افراد و مسائلی ازایندست تا حدی به رفع این مسئله اهتمام ورزید.
خلاصه ماشینی:
هدف اصلی مقاله، پاسخ دادن به این پرسشها است که فرهنگ و تعلیموتربیت چگونه ذهن انسان را از خلاقیت بازمیدارند و منجر به شکلگیری امکانهای تحققنیافته میشوند؟ چگونه میتوان به امکانهای تحققنیافته، مجال تحقق داد؟ روش مقاله تحلیل انتقادی است و یافتهها حاکی از آن است که امکانهای تحققنیافته، باعث غفلت انسان از جنبههای مهمی از وجود خویش میگردد که میتوان از طریق پرورش هوش فرهنگی، رشد دادن خلاقیت، گسترش دید فرافرهنگی، تأکید بر نقش مهم فعالیت شاگردان، اهمیت دادن به فردیت افراد و مسائلی ازایندست تا حدی به رفع این مسئله اهتمام ورزید.
این مقاله نه در مقام دفاع ازآنچه در گذشته وجود داشته، بلکه در پی انتقاد از این امر است که وضعیت فرهنگی جوامع (که دارای ارتباطات متقابل با تربیت است) در هر عصری، موجب بهوجود آمدن نوعی نظام آموزشی میشود که جنبههای زیادی از وجود انسان در آن مغفول میماند و علیرغم کارکردهای مثبتی که فرهنگ و تعلیموتربیت دارند، همواره جنبههای ناآگاه و مغفولی نیز وجود دارند که بهنوعی فرصتهای ازدسترفته جوامع بهحساب میآیند و از دید جوامع پنهان هستند.
درواقع تأکید اصلی مقاله بر این است که انسان باید گستره دید خود را فارغ از هر نوع فرهنگ و تعلیموتربیتی که در آن واقعشده، افزایش دهد و حدود آزادی و تواناییهای بالقوه خود را بشناسد؛ چنانکه فوکو با طرح مفهوم «گفتمان»، چگونگی تحول نظامهای فکر و عمل انسانها در درون گفتمانها، و اعتباری بودن آنها، هدف خود را این میداند که ذهنیت و تصورات افراد در خصوص حدود آزادیشان را به چالش بکشد و آنها را متوجه محدودیت تفکرشان در خصوص آزادی کند (باقری، 1389، به نقل از دریفوس و رابینو، 1386).