چکیده:
مفهوم نفوذ در ادبیات سیاسی و راهبردی ایران مربوط به شرایطی است که نشانه هایی از استحاله خزنده در الگوی رفتاری کارگزاران اجرایی و مقامات سیاسی شکل گرفته است. دهه 90 «پروژه نفوذ» محور اصلی کنش قدرت های بزرگ برای اثرگذاری بر روندهای سیاسی و سیاست خارجی ایران بوده است. در فرآیند اثربخشی مفهوم نفوذ در سیاست خارجی، ایستارهای بوروکراتیک و مبتنی بر سازش جایگزین ایستارهای انقلابی می گردد. طبیعی است که فرآیندهایی همانند کارگزاران بوروکراتیک و سیاست های عملگرایانه نیز جایگزین سیاست و کارگزاران انقلابی می شود. به طور کلی نفوذ در عصر «شبکه های اجتماعی» و «فضای مجازی» براساس نشانه های هنجاری شکل گرفته است و هرگونه هنجارسازی می تواند آثار و پیامدهای خاص خود را در سیاست خارجی امنیتی ایجاد کند. نشانه های نفوذ شکل گیری فرآیندی است. که نیروهای گریزازمرکز در دو جهت ایفای نقش می کنند. گروه اول را باید سوژه هایی دانست که تحت تاثیر محیط بیرونی در جهت ایجاد تضادهای هنجاری در ساختار سیاسی ایران قرار می گیرند. گروه دوم مربوط به نیروهایی است که در فضای تضاد ساختاری بر ضرورت های کنش بوروکراتیک به مفهوم سازش سیاسی و بین المللی تاکید دارند. در این مقاله، هر نیرویا کارگزاری که زمینه ساز ترمیدور باشد به عنوان نماد و نشانه نفوذ تلقی می شود. پرسش مقاله به این امر اشاره دارد که: «نشانه ها، کارگزاران و فرآیندهای نفوذ در جهت تغییر نقش ملی سیاست خارجی ایران شامل چه نشانه هایی است؟» فرضیه مقاله به این موضوع اشاره دارد که: «تضادهای ایستاری کارگزاران کنش بوروکراتیک و انقلابی هدف محوری زمینه ساز ترمیدور و به عنوان نماد نفوذ در سیاست خارجی ایران محسوب می شود.» تبیین مقاله براساس روش شناسی «استیون لوکس» در قالب «بعد سوم قدرت» که به مفهوم اغوا و فریب انجام می گیرد.
خلاصه ماشینی:
نشانه هاي نفوذ شکل گيري فرايندي است که نيروهاي گريزازمرکز در دو جهت ايفاي نقش مي کنند: گروه اول را بايد سوژه هايي دانست که تحت تأثير محيط بيروني در جهت ايجاد تضادهاي هنجاري در ساختار سياسي ايران قرار مي گيرند؛ گروه دوم مربوط به نيروهايي است که در فضاي تضاد ساختاري بر ضرورت هاي کنش بوروکراتيک به مفهوم سازش سياسي و بين المللي تأکيد دارند.
بررسي تاريخ تحول انقلاب هاي سياسي همانند انقلاب شوروي ، انقلاب چين و انقلاب کوبا نشان مي دهد که هرگاه چنين مؤلفه هايي ظهور يابد، زمينه براي تغيير در «جهت گيري و نقش ملي سياست خارجي » کشورها به وجود مي آيد.
تغيير در نشانه هاي سبک زندگي ، عامل دگرگوني هاي هستي شناسانه در ساختار داخلي است ؛ درحالي که هرگونه تفاوت ادراکي در حوزٔە سياست خارجي آثار خود را در الگوهاي رفتاري بازيگراني به جا مي گذارد که تفسير متفاوتي از قدرت ، منافع و الگوي کنش راهبردي در فضاي رقابت هاي سياسي منعکس مي سازند.
بنابراين باتوجه به اينکه در دهۀ نود «پروژٔە نفوذ» محور اصلي کنش قدرت هاي بزرگ براي اثرگذاري بر روندهاي سياسي و سياست خارجي ايران قرار گرفته و در اين فرايند اثربخشي ، ايستارهاي بوروکراتيک و مبتني بر سازش جاي گزين ايستارهاي انقلابي شده ، مسئلۀ اصلي اين است که «نشانه ها، کارگزاران و فرايندهاي نفوذ در جهت تغيير نقش ملي سياست خارجي ايران کدام است ؟» ١.