چکیده:
حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران در سرودن
شاهنامه به حقیقت گویی پرداخته؛ منظورم از حقیقت گویی آن است که هر چه را از
شاهنامههای منثور یافته و یا از راستگویان شنیده به قلم آورده و از استخوان بندی وقایع چیزی
نکاسته و چیزی هم نیفزوده است؛ چنانکه فرماید : « بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار» ضمن حفظ امانت از روشنگری خواننده نیز غفلت نکرده است.
او در سراسر وقایع وحدت عمل را بکار بسته و یادگاری بسیار ارزنده از خود بیادگار گذاشته
است؛ در این مقاله از حقیقت نویسی او سخن گفتهام.
خلاصه ماشینی:
امانت را به نحو مطلوب رعایت کرده است در وقایعی که روایات مختلف بوده به پرسش پرداخته است؛ چنانکه گوید: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} وقایعی را که در عقل نمیگنجد رمز معرفی کرده است : {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} و گاهی معنای رمزی را آشکار کرده است، چنانکه در معنای دیو گفته است : {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} در شاهنامه وقایعی آمده که با اخلاق جوانمردی سازگار نیست و فردوسی آن را نکوهش نکرده و هم نه ستوده است از آن جمله : رستم با سهراب کشتی میگیرد و شکست میخورد و پشتش بر زمین میآید اما به سهراب میگوید که در روش و آیین کشتی، شکست باید، دو دفعه ( برای بار دوم هم) اتفاق افتد، سهراب این سخن را میپزیرد و رستم را نمیکشد؛ اما در دفعة دوم سهراب شکست میخورد و پشتش برزمین میآید و رستم بلافاصله شمشیر کشیده و پهلویش را میشکافد و دوبار کشتی گرفتن را بکار نمیبرد.
فردوسی در جاهایی از چاره جوییهای پهلوانان که مورد پذیرش عقل است یادآوری مینماید؛ از آن جمله سهراب وقتی که با هجیر به مبارزه میپردازد تصمیم میگیرد که او را زنده بدست آورد و زخمی بر او وارد نکند و هم چنین در گرفتن گرد آفرید هم مصمم است که او را زنده اسیر کند و آسیب نرساند؛ لذا با بن نیزه آن دو را از پشت زین بلند میکند.