چکیده:
کیمیا در قدیم، دانش تبدیل فلز کمبها به فلز گرانبها توسّط اکسیری که کیمیاگر به دست میآورد، بوده است. البتّه نوعی کیمیاگری مرموز و نهانی هم بوده که انسان را به موجودی کامل و فرابشری تبدیل میکرد. یونگ کیمیاگری را پدر علم روان شناسی میدانست. عرفا نیز بدون توجّه به خاصیّت مادّی کیمیا، برای تبدیل مس وجود انسان به طلای کمال با هدفی معنوی آن را به کار گرفتهاند. مولانا، حقّ را کیمیاگری میداند که اصیلترین کیمیا را به انسان عرضه میکند و معتقد است تبدیل آدمی به انسان کامل، فرآیندی کیمیاوی است. از نظر او، یکی از کاربردهای کیمیا، آزاد شدن روح از کالبد جسم خاکی است و عشق، به عنوان ارمغان عالم غیب، کیمیایی است که میتواند انسان را به والاترین مقام برساند و کفر را به ایمان بدل کند. این تحقیق بر آن است تا اندیشة مولانا را در مورد کیمیا و کیمیاگری و تاثیرات آن بر انسان و نحوة بهره برداری او از این واژه و مفاهیم آن واکاوی نماید.
خلاصه ماشینی:
این ارتقا و کمالِ حال از دیدگاه وی کیمیاگری محسوب میشود: زهی این کیمیای حق که هست از مهر جان او که عین ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را (مولوی، 1363 :1/ 50) جلالالدّين، یکی از کاربردهای کیمیا را در آزادی روح از کالبد گلی میداند، البتّه وی چنین معتقد است که خود این سازۀ گلی، ساختۀ دستان خداوند است و هر چه که دست خدا در آن حضور دارد، اکسیر است و کیمیاگری میکند.
در این ابیات جلالالدّين تجلّی حقّ را کیمیا معرّفی میکند: چون دیدۀ کوه بر حق افتادزر شد همه کوه از تجلّی؛ ؛ از هر سنگیش خاست دیدهیعنی همه کیمیاست دیده (همان: 5/ 139) انوار الهی نیز چون از آفریدگار هستی ساطع میشود، تاثیرات فراطبیعی داشته و مس وجودی انسان را به زر ناب تبدیل میکند.
با این بینش، کیمیاگری، البتّه آن شیوه از کیمیاگری که مدّ نظر مولانا ست، صنعتی الهی است که خدا با آن قصد دارد بندههایش را به سوی خود بکشاند.
کیمیای کیمیا ساز عبارتی است که مولانا در وصف عشق بیان میکند: در شعاع آفتاب معرفـــتکیمیای کیمیاسازست عشق؛ ؛ ذره ذره غیب دانی میکندخاک را گنج معانی میکند (مولوی، 1363: 2/158) 2-3 عشق، اکسیر تکامل عقل بنا بر قول مشهور عقل و عشق رابطهای متضادّ با هم دارند، به گونهای که با آمدن یکی از این دو، دیگری مجالی برای حضور نخواهد داشت.