چکیده:
چکیدهواژۀ «قوامون» در آیة 34 سوره نساء، یکی چالشی ترین واژگان قرآنی برشمرده می شود. دربارۀ این واژه در گذر تاریخ از سوی مفسران آرای متعددی بیان شده است. مقالة حاضر سیر تاریخی تطور آرای مفسران و عوامل پیدایش آن آراء از قرن اول هجری تاکنون بررسی گردیده است. نتایج این پژوهش حاکی است، از آنجا که در قرنهای نخستین در فرهنگ مردم، مرد به عنوان جنس برتر و دارای امتیازات ویژه شناخته میشد، در بیشتر تفاسیر تا حدود قرن دوازدهم، لفظ «قوام» را به معنای فضیلت و سلطه و حاکمیت مرد بر زن تعبیر و تفسیر شده و دلیل آن برتری مرد بر زن در عقل و ایمان از یک سو و پرداختن مهر و نفقه مرد به زن از سوی دیگر دانستهاند؛ اما از قرن دوازدهم به بعد، با افزایش نقش زن در جامعه از جهات اقتصادی، اجتماعی و علمی، واژه قوامون، معانی متنوعی چون کارگزاری، سرپرستی، مدیریت، حمایت، پاسداری، امر به معروف و نهی از منکر مرد نسبت به زن یافته است. تردیدی نمی توان داشت که رشد علمی و فرهنگی و اجتماعی زنان در پیدایش این رویکرد تفسیری بسیار تأثیرگذار بوده است.
خلاصه ماشینی:
نتایج این پژوهش حاکی است، ازآنجاکه در قرنهای نخستين در فرهنگ مردم، مرد به عنوان جنس برتر و داراي امتيازات ويژه شناخته میشد، در بيشتر تفاسير تا حدود قرن دوازدهم، لفظ «قوام» بهمعناي فضیلت، سلطه و حاكميت مرد بر زن تعبير و تفسير شده و دليل آن را برتري مرد بر زن در عقل و ایمان ازیکسو، و پرداختن مهر و نفقه مرد به زن ازسوی دیگر دانستهاند؛ اما از قرن دوازدهم به بعد، با افزایش نقش زن در جامعه از جهات اقتصادي، اجتماعي و علمي، واژة قوامون، معانی متنوعی چون كارگزاري، سرپرستي، مديريت، حمايت، پاسداري، امر به معروف و نهي از منكر مرد نسبت به زن یافته است.
2. توصیف تطور معنای قوامون در تفاسیر در گذر تاریخ مهمترین تطورات تفسیری که در زمینۀ معنای «قوامون» در آية 34 سورة مبارکة نساء ازسوی مفسران در گذر تاریخ رخ داده و عواملی که این تطورات تفسیری را پدید آورده است، به اختصار در جدول ذیل گزارش می گردد: در قرن اول و دوم، واژة «قوام» در بيشتر تفاسير به معنای سلطة مرد بر زن جهت تأديب است (مقاتل، 1423، ج1، ص370).
در دوره بعد که به طور عمده در قرن چهارم، مفسران به جرح و تعدیل احادیث و اقوال تفسیری اهتمام میشود (سمرقندی، 1414،ج 1، ص300) و این سرآغازی برای شروع تفسیر اجتهادی میگردد و رودیکرد تفاسیر قرون پنجم (طوسی، 1388، ج3، ص189) و ششم بیشتر اجتهادی بهشمار میآید (طبرسی، 1373،ج3، ص69).