چکیده:
این مقاله به رابطه تحلیلی بین اصول آکادمیک و رشتههای ارتباطات و مطالعات فرهنگی و نسبت آنها با مطالعات انسانشناختی از جمله سفرنامهها و بازماندههای تولیدات تاریخی قرون گذشته، از یکسو، و مسائل روششناختی بازسازی شواهد تاریخی از سوی دیگر، میپردازد تا جنبههای بافتارشناسانه زندگی روزمره در گذشته را آشکار کند. لازم به توضیح است که منظور از بافتار، همان جزئیات زندگی روزمره است که اغلب در تاریخنگاری، آنطور که «مکتب آنال» میخواهد، مورد غفلت واقع شده است. این مقاله با روش تحلیل متن، به مطالعه زندگی روزمره مردم ایران در عصر ماقبل صفوی (قرن هشتم خورشیدی) یعنی عصر مغول و تیموریان و از منظر سفرنامه کلاویخو (نماینده پادشاه اسپانیا و جهانگرد اسپانیایی)، میپردازد. ضمنا این مقاله تفاوت بین دو تحلیل سفرنامه کلاویخو و تذکرهالاولیاء عطار نیشابوری را نشان میدهد؛ بهویژه اینکه عطار نیشابوری مشاهداتش را با توجه به تجربهزیستهاش تنظیم کرده بود، در حالیکه کلاویخو ایرانی نبود و تجربه زیسته ایرانی نداشته است و صرفا مشاهدهگر مشارکتکننده بوده است. در عین حال مشاهداتش برای فهم بافتار و بستر زندگی روزمره ایرانی در زمان ماقبل صفویه اهمیت فراوانی دارد. این مطالعه را با تاکید بر خوراک، پوشاک و مسکن از یکسو و فرهنگ سیاسی مردم و دولت از سوی دیگر انجام خواهم داد. در پایان مقاله، رابطه بین ساخت قدرت و زندگی روزمره را بحث میکنم تا روایتی جدید را از زندگی روزمره در عصر مغول و تیموریان ارائه کنم
خلاصه ماشینی:
بنابراین ، پرسش این است که متن کلاویخو را چگونه باید تحلیل کرد تا حوادث موجود در آن برای ما در قرن ٢١ به مثابه خاطراتی زنده و به روز تلقی شود؟ در پاسخ باید اشاره شود که در گذشته ، متن تذکره الاولیاء عطار نیشابوری را به همین شیوه تحلیل متن کردم (عبداللهیان ، ١٣٨٩) و در آن نشان دادم که زندگی برای عامه مردم در قرن ششم و هفتم خورشیدی (قرن ١٢ میلادی ) یعنی قبل از سلطه تیمور، بر اساس دو طبقه حاکم و محکوم شکل گرفته بود.
علاوه بر به کارگیری روش مکتب آنال ، این تحلیل یک روایت شناسی تاریخی است که نهایتا داده هایی را از آن زمان به زمان حال می آورد بدون آنکه دخل و تصرفی در انتقال آنها داشته باشد (ترکیبی از روش شناسی ١٩٩٠ ,White ;١٩٩٩ ,Tilly ;٢٠٠٢ ,Jankowski &Jensen )، اما به هر جهت ، در بخش پایانی به تحلیل ساختار زندگی روزمره در آن زمان می پردازیم تا قطعات گمشده تحلیل تاریخی را روایت شناسی و بازسازی کنیم و به زمان حال معرفی کنیم .
قبلا در مورد کاربرد روایت شناسی در خوانش جریان های تاریخی و اجتماعی نوشته ام و در اینجا ضرورت ندارد که تکرار شوند (نک عبداللهیان و دیگران ، ١٣٨٥؛ ٢٠٠٥ ,Abdollahyan)، اما نکته ای که در این مقاله روشن می کنم این است که پس از ١٠ سال که در مقاله مجله «نقد» (٢٠٠٥) ساختاری روش شناسانه و نظری برای مطالعه حوادث تاریخی معرفی کردم ، اینک می توانم ادعا کنم که همان طور که هیدن وایت (١٩٨٧) نشان می دهد، تاریخ را باید تا آنجا که ممکن است واقعی معرفی کرد، نه گفتمانی .