چکیده:
هدف از این پژوهش بررسی ارتباط بین توانمندسازی و انگیزهی کاری کارکنان ورزشکار و غیرورزشکار شهرستان فردوس بود. بدینمنظور، در این بررسی علی-مقایسهای، 120 کارمند ورزشکار و غیرورزشکار شهرستان فردوس بهطور تصادفی انتخاب شدند. دادهها توسط پرسشنامههای استاندارد توانمندسازی اسپریتزر و انگیزهی کاری رابینسون جمعآوری گردید. دادههای بهدستآمده بهوسیلهی آزمونهای تی-مستقل و ضریب همبستگی پیرسون توسط نرمافزار اسپیاسس (نسخه 16) و در سطح معناداری (05/0P<) مورد آنالیز و آزمون قرار گرفتند. ارتباط معنادار و مثبتی بین توانمندسازی و انگیزهی کاری وجود داشت (05/0P<). افزونبراین، اختلاف معناداری نیز میان ورزشکاران و غیرورزشکاران در میزان توانمندسازی و انگیزهی کاری وجود داشت (05/0P<)؛ درصورتیکه، این تفاوتها بین زنان و مردان معنادار نبود (05/0P>). یافتههای این پژوهش نشان میدهد که توانمندسازی و انگیزهی کاری ارتباط معناداری با میزان سطح فعالیتفیزیکی دارند و باید در کارکنان سازمانها موردتوجه قرار گیرند.
This research aimed to investigate the relationship between empowerment and Job motivation of athletes and non-athletes employees in Ferdows City. For this purpose in this casual-comparative study, 120 athlete and non-athlete employees of Ferdows City were randomly selected. Means of gathering data were the standard questionnaire, Spreitzer workplace empowerment questionnaire, and Robinson job motivation questionnaire. The obtained data were analyzed using SPSS software (V:16), statistical tests, independent t, and Pearson's correlation coefficient at a significant level (P<0.05). There was a positive and significant relationship between empowerment and job motivation (P<0.05). Also, there was a significant difference between athletes and non-athletes in empowerment and job motivation (P<0.05); While these differences between men and women were not statistically significant (P>0.05). The results show that empowerment and job motivation have a significant relationship with the amount of physical activity and should be considered for people in organizations.
خلاصه ماشینی:
بنابراين ، افزايش توانمندسازي و انگيزه ي کاري براي سازمان ها مهم ميباشد و يکي از اين روش ها که در سلامت افراد نيز نقش بسيار مهمي دارد ورزشي مي باشد به طوريکه در پژوهشي آشکار گرديد که برنامه هاي ورزشي ميتوانند براي ايجاد انگيزه ي داوطلبي فاکتوري کليدي محسوب گردند (اندام ١٣٨٨)؛ و در راستاي اين چشم انداز، اتفاق نظر خوبي در ميان نظريه پردازان وجود دارد که ورزش و اوقات فراغت ميتواند نقشي اساسي در ترويج مشارکت اجتماعي-رفاهي افراد داشته باشد و پيشينه ي پژوهش ها تا به امروز ارتباط بين فعاليت هاي فيزيکي منظم و گسترش و توسعه ي مغز مخصوصا در بخش پيشاني قشر مخ را مورد تأييد قرار داده اند به عبارت ساده تر فعاليت ها و برنامه هاي ورزشي منظم توسط کنترل رشد، نگهداري، و متمايز شدن ياخته ها و سلول هاي عصبي، نوروژنز و سيناپس زايي و توليد رگ ها و عروق خوني مغز منجر به افزايش رشد و قطور شدن سلول هاي عصبي ميگردند که به دنبال آن پيشرفت هايي در عملکردهاي شناختي و اجتماعي همانند سرعت پردازش سيستم عصبي مرکزي، راهبردهاي کنترلي و برنامه ريزي افراد ميشود (سياوشي ١٣٩٤)؛ همچنين ، شواهدي از آزمايشات صورت گرفته بر روي موش هاي آزمايشگاهي نشان دهنده ي آن هستند که ترکيبي از فعاليت هاي بدني و غنيسازي محيط ، يکي از شرايطي است که به وسيله ي زياد شدن سلول هاي نوروني و گليالي در هيپوکامپ باعث بهبود تواناييهاي مغز ميشود؛ به صورتيکه ، کاهش ميزان حجم مخ با هيپوپلازي قشر مخ ، هيپوکامپ، و ماده ي سفيد و همچنين افت قابل ملاحظه اي از شمار سلول هاي عصبي، رابطه اي نزديک دارد (سياوشي ١٣٩٤)؛ و در اين باره ، برنامه هاي ورزشي و سرگرم کننده از طريق ايجاد فرصتي براي تعامل با ديگران به واسطه ي شرکت در بازيها و برنامه هاي و رقابت هاي ورزشي و نيز برقراي ارتباط با مردم و ديگر افراد گروه موجب افزايش رشد اجتماعي افراد ورزشکار ميشود (سياوشي و بلوريان ١٣٩٤)؛ همچنين ، تغيير ذهن افراد ميتواند منجر به تغيير ادراک اجتماعي آنان شود يعني اگر اشخاص بدانند که درک و فهم انان از دنيا ميتواند با حقيقت ان مختلف باشد ممکن است باورهاي نادرست خود را يافته و براي برطرف نمودن آن براساس واقعيات بيروني تلاش نمايند (خليلي و ديگران ١٣٩٥)؛ براين اساس ، تئوري ذهن ممکن است توسط ادراک پذيرش اجتماعي، سازگاري اجتماعي را بهبود بدهد و قابليت ادراک عاطفي و هيجاني را هم بهبود بدهد و کارکردهاي اجتماعي و هيجاني همچون حل مسأله ، انعطاف پذيري، و خودگرداني، در آغاز و کنترل رفتار هدفمند ممکن است فاکتوري کليدي محسوب گردند و اين اشخاص از مسؤليت پذيري، خودکارآمدي، رفتارهاي جامعه گرا و خودکنترلي عاطفي بيش تري برخوردار باشند.