چکیده:
ادبیات عامیانه هر قوم نشان دهنده باورها، اندیشه ها، بایدها و نبایدها، شیوه های خاص زندگی، علایق و مناسبات اجتماعی آن قوم است. واکاوی این بخش مهم از ادبیات ملتها، گاه حقایقی را روشن می کند و دادههایی در اختیار جوینده می گذارد که در بررسی ادبیات رسمی، کمتر دیده می شود. از میان گونههای متفاوت ادب عامه، شعر دارای جایگاهی ویژه است و در میان قالب های گونه گون شعری، دوبیتی پیشینهای به درازنای تاریخ ادب پارسی دارد. در گستره ایران بزرگ شاید کمتر جایی را بتوان یافت که این قالب شعری در آن نفوذ نکرده باشد. یکی از مناطقی که این قالب شعری در آن گسترش ویژه ای یافته است، شهرستان فسا است. بررسی ها نشان می دهد مهمترین و پربسامدترین قالب شعری ادب عامه در این منطقه، دوبیتی است که همراه با آیینی ویژه به نام «چهلبیتیگویی» از دیرباز در میان بومیان منطقه رواج داشته است.
در این پژوهش تلاش شده است افزون بر ثبت این دوبیتی ها و آیین چهلبیتیگویی، درونمایه های این اشعار نیز تحلیل شود. درونمایه هایی همانند عشق، برادری، بیوفایی، غم، گله و شکایت، مذمّت پیری، اندیشه مرگ، نفرین، جبر و جبرگرایی. از عوامل پیدایش این دوبیتی ها می توان به بیسوادی، فقر مالی، نبود راههای ارتباطی، نداشتن قدرت برای تصمیمگیری و ... اشاره کرد.
خلاصه ماشینی:
مردمان گذشته که خواستۀ کمی از زندگی داشتند و همۀ خواستۀ آنان از زندگی، داشتن یک تکه زمین و چند رأس گوسفند بوده است، اگر به خواستۀ خود نمیرسیدند، زبان به گله و شکایت از بخت و اقبال نامناسب میگشودند: سر کوه بلند داشتم درختیکه باد اومد درخت از ریشه انداخت به سایش مینشستم گاهی وقتیمنم طالع نداشتم هیچ وقتی(گل افروز کوهستانی) sare kuhe boland dāštam deraxti be sāyaš minešastam gāhi vaqti ke bād umad deraxt az riše andāxt manam tāle nadāštam hič vaqti فلک دیدی چه تیر کاریام زدنه در خواب و نه در بیدار جانم نه در خواب و نه در بیداری ام زدفلک در گوشۀ مرواریام42 زد (گل افروز کوهستانی) falak didi če tire kāriyam zad na dar xāb o na dar bidāriyam zad na dar xābo na dar bidār jānam falak dar gušeye morvāriem zad ازدواج اجباری که در گذشته با نظر بزرگترها صورت میگرفته است و دختران مجبور به ازدواج با کسی بودند که گاه حتی یک بار هم او را ندیده بودند، عامل اصلی سرودن دوبیتیهایی با مضمون گله و شکایت دختران از این ازدواجهاست: نمی خواستم مرا با زور دادندبیایید جمع شوید ای کل قومان به جای آب شیرین، شور دادندمرا با یار نامرغوب دادند(سکینه کوهستانی) namixāstam marā bā zur dādand be jāye ābe širin šur dādand biyāyid jam šavid ei kolle qowmān marā ba yāre nāmarγub dādand شبی که منزلم بود کوه ریگی43دل من جوش میخورد در بیابون دل من جوش میخورد مثل دیگیچه سازم که برارم گشته نادون(قربانعلی شکوهی) šabi ke manzelam bud kuhe rigi dele man juš mixord mesle digi dele man juš mixord dar biyābun če sāzam ke berāram gašte nādun 6-4-3.