چکیده:
زندگی دارای دو پهنه شادی و غم/آسودگی و رنج است. اما همواره روی ناخوش زندگی برجستهتر است. آدمی در رویارویی با چنین موقعیتهایی دو انتخاب دارد: یکی از زندگی دست کشیدن (انتحار) و دیگری زیستن. البته زیستن زندگی به هر روشی، ناسودمند است. زیستن زندگی با اتکا به نظامی که با معناداری زندگی در پیوند باشد، اخلاق زیستن نام خواهد یافت. این پژوهش به تبیین مقوله اخلاق زیستن بر اساس قصاید ناصرخسرو پرداخته است. درنگ در هستی همچنین تامل در خویشتن، بنمایه اخلاق زیستن است. آدمی با درنگ در هستی، از خصلتهای آن (ناپایداری، رنجآوری، بهکامنابودگی) آگاهی مییابد. این منظر، ارزش زندگی را آشکار میسازد و آدمی درمییابد که ارزش درآمیختگی با هستی به چه میزان است؟ در نتیجه، ناملایمات زندگی را بدون کمترین تکانه روانی پشتسر خواهد گذاشت. درنگ در خویشتن نیز انسان را با کارکرد خویش در هستی (دریافت لحظههای زندگی، تلاش و کوشش، خواستن به قدر ضرورت و کفایت، زیست اینجاییـ اندیشه آنجایی و تعامل/پیوند با دیگران) آشنا میسازد. این منظر، آدمی را به دست یافتن به زندگی کیفی رهنمون خواهد ساخت. زندگی با اتکا به اخلاق زیستن، به پوچی و بیمعنایی گرفتار نخواهد شد. روش تحقیق، توصیفی و تحلیل محتواست و تاکنون اثری با این رویکرد در خصوص ناصرخسرو نوشته نشده است.
خلاصه ماشینی:
ناصرخسرو با اتکا به همين سابقۀ الاهيـاتي و آثـار آن ، غـرض شناسـي را مهـم ارزيـابي ميکند و معتقد است پسِ پشت اين آفرينش ، نکته اي پنهان است که آدمي بايد آن را بيابد: کــه شناســد کــه چيســت از عــالم غـــرض کردگـــارِ فـــردِ غيـــور؟ (ناصرخسرو، ١٣٧٥: ٢٠٧) نيز: آنکه بنا کرد جهان زين چـه خواسـت ؟ گر بـه دل انديشـه کنـي ايـن رواسـت (همان : ١١٠) نيز: از علـــت بـــودش جهـــان بـــررس بفکـــن بـــه زبـــان دهريـــان ســـودا (همان : ٦٧) حال اگر در اين هندسۀ شناختي، اين مسئله مدنظر قـرار گيـرد کـه آفـرينش هسـتي براي آدمي صورت گرفته است ، آنگاه هدفمندانـه زنـدگي کـردن جـزء وجـودي آدمـي خواهد شد: مــراد خــدا از جهــان مــردم اســت دگر هرچه بينـي همـه بـر سـري اسـت (همان : ١١٣) ٣ـ١ـ٣.