چکیده:
موضوع پژوهش حاضر میرزاده عشقی و جمهوری رضاخانی می باشد. پرسش بنیادین طرح شده در این نوشتار بدین گونه است که چرا میرزاده عشقی با جمهوری رضاخانی مخالفت کرد؟ برای یافتن پاسخی در خور برای پرسش مذکور رویکرد اندیشه ای مورد توجه قرار گرفته است. مدعای اصلی نوشتار حاضر بدین گونه است که میرزاده عشقی حکومت جمهوری را حکومت مناسب برای اداره ایران آن روزگار نمی دانست و به مخالفت با رضاخان و جمهوریش پرداخت. در پایان باید به این نکته اشاره کرد که میرزاده عشقی در ایران آن روزگار خواهان اصلاحاتی بود که به بقای سلطنت قاجار بینجامد، نه اینکه شیوه حکومت داری به کلی عوض شود و سلسله قاجار از بین برود و رضاخان پس از مدتی زمام امور را به دست گیرد که در نهایت بر سر این عقیده جانش را از دست داد.
خلاصه ماشینی:
مدعای اصلی نوشتار حاضر بدینگونه است که میرزادۀ عشقی حکومت جمهوری را حکومت مناسب برای اداره ایران آن روزگار نمیدانست و به مخالفت با رضاخان و جمهوریش پرداخت.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که میرزادۀ عشقی در ایران آن روزگار خواهان اصلاحاتی بود که به بقای سلطنت قاجار بینجامد، نه اینکه شیوه حکومت داری به کلی عوض شود و سلسله قاجار از بین برود و رضاخان پس از مدتی زمام امور را به دست گیرد که در نهایت بر سر این عقیده جانش را از دست داد.
پس از سقوط کابینه مشیرالدوله و آغاز ریاست الوزرایی رضاخان سردارسپه در اسفند ماه 1302 پس از آنکه از جانب رضاخان و هوادارانش نخستین زمزمه های سقوط سلطنت قاجار و ایجاد و شکلگیری حکومت جمهوری سر داده شد میرزادۀ عشقی به مخالفت با جمهوری و هوادارانش پرداخت و حتی در این راه، دوستان دیرین خود نظیر ملک الشعرا بهار و علی دشتی را آزرد.
نغمۀ جمهوریخواهی روز به روز بلندتر می شد و بیشتر به گوش میرسید و رضاخان از پشت پرده، با کمک کسانی که در راه محو سلطنت قاجاریه با او پیمان بسته و هم قسم شده بودند، جریان امور را هدایت میکرد، اما از آنجا که رییس الوزرای قانونی ایران بود و به پاسداری از قانون اساسی و وفاداری به سلطنت مشروطه سوگند خورده و ملزم و متعهد بود و از سوی دیگر به دلیل اینکه نمیخواست با هواداری علنی از جمهوری خواهی افکار عمومی را نسبت به آن بدگمان کند، در ظاهر خود را بی طرف و بی تفاوت وانمود میکرد.