چکیده:
دیدگاه غالب علامه طباطبایی در معناشناسی اوصاف الهی ناظر به قبول معنای مشترک میان اوصاف کمالی خدا و مخلوقات است. مشاهده کمالات در مخلوقات و علت تامه بودن خداوند، لزوم پذیرش قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له»، تحلیل وجودشناختی خداوند به مثابه واجبالوجود، صرفالوجود و واجد بساطت محضه و وحدت حقه مقتضی آن است که ذات الهی واجد جهات وجودی و کمالی تمامی موجودات به نحو برتر و شریفتر باشد. این اقتضا با تکیه بر نظریه «اشتراک معنوی و تشکیک وجودی» ضمن دلالت بر وحدت معنایی وجود و سایر مفاهیم کمالی میان خالق و مخلوق، اختلاف واقعی آنها را در مصادیق به نحو تشکیکی ارزیابی میکند. همچنین بر اساس نظریه روح معنا، معنا بدون دخالت خصوصیات مصادیق از حیثیت عامی که همان غرض و کارکرد ثابت در مسماهای مادی و مجرد لفظ است، حکایت میکند. با این حال به رغم پرهیز کلی علامه از معنای شایع تأویل، اقبال او به آن در مواردی، ظاهراً تا حدی از قول وی به وجود مجاز در سخن خداوند حکایت دارد. از این گذشته در معناشناسی اوصاف الهی در اندیشه علامه گاه شاهد آنیم که تعالی و تنزیه خدا از حدود مفاهیم و توصیفات بشری، از بیانناپذیری خداوند نشان دارد.
خلاصه ماشینی:
به گفته ایشان این نظریه دور از طریق اعتدال و انحرافی است که وجدان بر کذب آن شهادت میدهد و با راه فطرت و با ظواهر آیات کریمه قرآن منافات دارد؛ به علاوه با صرف نظر از کمال وجودی، این اوصاف موجب کمال و امتیازی نمیگردد و چنین چیزی بازگشت همۀ کمالات ذاتی به عدم و تهیبودن ذات از کمال موجود را موجب میگردد (همان، ج8، ص351 و 1388الف، ص52).
علامه با مبنای امکان تشخیص و قضاوت صائب عقل درباره معارف حقیقی بر آن است که انسان از یک سو با توجه به اینکه در خود نمونهای از اوصاف کمال را دارد، این اوصاف را برای خدا نیز اثبات میکند و از سوی دیگر چون مفاهیم هر کدام قالب معنای خودش است و ذهن مأنوس به امور حس و مألوف به خیال، معقولات را به همراه لوازم عالم محسوسات، نظیر محدودیت، زمانمندی و مکانمندی به نظر میآورد و این امور نمیتواند با اطلاق ذاتی سازگار باشد؛ لذا عقل برای تجرید اوصاف الهی از لوازم نقص و محدودیت اوصاف انسانی به صفات سلبیه متوسل میشود و با جمع تشبیه و تنزیه به شناخت اوصاف خدا تقرب مییابد (همو، 1417، ج1، ص11، ج8، ص57 و ج10، ص272- 273).