چکیده:
افلاطون واژۀ نماد را به صورت آشکار در مباحث فلسفی خود بهکار نبرده است، اما با تدقیق در آثار وی بر اساس اصل حکایتگری نماد از امر نمادینهشده و نوع نگاه وی به هنر و اثر معرفتی آن، میتوان به معنای نماد در تفکر فلسفی وی پی برد. اهمیت نظریۀ ایده که مرکز ثقل نظریههای هستیشناسی افلاطون است، در مفهومشناسی نماد نقش محوری ایفا میکند، بهطوری که رابطۀ نماد و امر نمادینهشده بر پایۀ رابطۀ سایه یا تصویر با اصل و بهرهمندی سایه از اصل استوار است. تدقیق در معنای بهرهمندی نیز معنای ظهور را دربر دارد که اساس ارتباط نماد و امر نمادینهشده محسوب میشود. بنابراین تحلیل معنای نماد در مستندات افلاطون مؤید این مطلب است که در مراتب جهان هستی نیز روابط نمادین حکمفرما هستند؛ چنانکه محسوسات نماد ایدهها و ایدهها نماد اصل خیر (خدای نظام فلسفی افلاطون) هستند. این پژوهش با ابتنای بر روش تحلیلی - توصیفی و واکاوی آثار افلاطون، جایگاه خدا در هستی و نوع روابط موجودات با او را، با محوریت نظام نمادین تبیین میکند و آشکار میشود که خدا اصل وحدتی است که هیچگاه نماد چیزی قرار نمیگیرد و شناخت و توصیف ذات او، صرفاً از طریق شناخت نمادها حاصل خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
افلاطون ضـمن مثـال نقاشـي و اصل و نيز واژه و مسمي که نمونه هايي از نماد هستند و همچنـين بـر اسـاس بيـان نظريـۀ شباهت که در رسالۀ کراتيلوس به آن اشاره کرده است ، ميان نماد و امر نمادينـه شـده رابطـۀ سايه و تصوير با اصـل برقـرار مـي کنـد (افلاطـون ، ١٣٨٠، ج ٢: ٧٣٩ و ٧٤٢؛ ١٣٩٠: ٣٨٦، ٣٨٨، ٣٨٩) و آشکارا در فلسفۀ افلاطون ميان سايه و اصل ، نوعي رابطۀ طولي وجود دارد و اصل از مرتبۀ بالاتري نسبت به سايه برخوردار است ؛ چنانکه افلاطـون در تمثيـل غـار نيـز ضمن تشبيه اصل و حقيقت به اشياي متحرک در ميانۀ غار و نيز تشبيه محسوسات به عنوان سايه هاي نقش بسته از اشيا بر انتهاي غار (٢١٧ - ٢١٥ :٣.
بنابراين ايده ها نمادهايي هسـتند که حکايتگر اصل خير يا خدا هستند و هر چند در قياس با خود يا موجودات پـايين تـر از خـود اصل و حقيقت محسوب مي شوند، اما اين حقيقت داشتن جنبۀ قياسي دارد و حال آنکه با تأمـل در وجود و هويت آنها و تحليل نوع رابطۀ آنها با خـدا هويـت تصـويرگري و نمـاد بـودن آنهـا آشکار مي شود و با در نظر گرفتن نقش واسطي آنها در ظهـور محسوسـات ، حالـت دوبعـدي و قياسي آنها به صورت نماد يا امر نمادينه شده آشکار خواهد شد؛ ارتباط روابط نمادين با خدا با تحليل آراي افلاطون چنين برداشت مي شود که اساس نظام هستي شـناختي وي بـر اسـاس اصل بودن خدا و نماد بودن هر چيزي براي اوسـت .