چکیده:
تاریخ، این تکاپوی آدمی برای شناخت هویت خویشتن و تفسیر جهان، چگونه
نوشته می شود؟ آیا تاریخ تکرار ملالت بار روایت پردازی راویان شیرین سخن است یا
دانشی و معرفتی برگرفته از روحیه پرسشگری و پویندگی انسان؟ برای درک عمیق از معنا
و مفاد تاریخ باید دید که تاریخ را چگونه می نویسند. این جستار می کوشد تا با نگاهی
گذرا به سیر تحول و تطور نگارش تاریخ در اروپا- که ما امروزه آن را کانون مدرنیسم و
پیشرفت می دانیم- دگرگونی های حادث شده در بستر زمانی دیرپا را، به معرض دید
درآورد ؛ تا بدرستی مشخص گردد که چگونه تاریخ نگاری از روایت پردازی و شرح حال
نویسی به تحلیل مسائل تمدنی و اجتماعی تبدیل شد و از نگرشی دیکتاتور مآبانه به
دیدگاهی دموکراتیک متمایل گردید. مقاله در چند پاره تنظیم شده و به مهم ترین ادوار
تاریخ نویسی در قاره اروپا و جهان غرب- از سده های آغازین تاریخ نگاری در عهد یونان
باستان تا مکاتب نوین سده 20 میلادی- و نظریات و کوشندگان هریک از این مقاطع
می پردازد. امید است آشنائی با روند تحولات مذکور و مقایسه آن با سیر تاریخ نگاری در
شرق و بویژه ایران، بتواند به روشن شدن پاره ای از کاستی های موجود در قلمروی
تحقیقات تاریخی ایران معاصر کمک نماید.
خلاصه ماشینی:
اين جستار ميکوشد تا با نگاهي گذرا به سير تحول و تطور نگارش تاريخ در اروپا- که ما امروزه آن را کانون مدرنيسم و پيشرفت ميدانيم - دگرگونيهاي حادث شده در بستر زماني ديرپا را، به معرض ديد درآورد ؛ تا بدرستي مشخص گردد که چگونه تاريخ نگاري از روايت پردازي و شرح حال نويسي به تحليل مسائل تمدني و اجتماعي تبديل شد و از نگرشي ديکتاتور مآبانه به ديدگاهي دموکراتيک متمايل گرديد.
تاريخ نگاري قرون ميانه و جديد: مکتب تاريخ نويسي بيزانس دوران گذار از تاريخ نگاري يوناني رومي به اروپاي معاصر است ؛ زيرا ميراث فرهنگي يونان به بيزانس منتقل شد و با رشد روابط فرهنگي در غرب و رواداري سياسي و ديني سدههاي ٤ و ٥ م، موقعيت براي دگرگوني ادبيات تاريخي فراهم شد؛ از اين روست که تواريخ عمومي 7 بيزانسي از پارهاي جهات آکنده از غرور نژاد رومي، لفاظي اديبانه و نگرش زمان بودند؛ مثل : «تاريخ سري» پروکوبيوس، «تاريخ امپراطوري روم» و تاليفات مورخاني چون: تئوفانس معترف صاحب کتاب«کرونوگرافي»، يوحناي انطاکي نويسنده «تاريخ جهان»، نيکفوروس مؤلف «تاريخ » و «گاهنامه »، لئوي شماس مولف «جنگ برضد راهزنان» و ديگر سالنامه نگاران سده ١١.
در اين دوره، حتي ديدگاه اثباتگرا يا پوزيتيويسم که با ايمان به توانائي عقل بشر براي درک هستي، براي تفهيم نظم طبيعي و منطقي پديدهها، بر کشف قوانين ثابت علمي و عام در تاريخ با کمک دادهها و کسب حقيقت از راه آزمايش و تجربه اصرار ميورزيد، مورد چالش مورخين قرار گرفت ، زيرا پوزيتيويستها ميگفتند که امکان تفسير تاريخ وجود ندارد و مورخ فقط کاشفي است بيطرف که براي استفاده کاربردي از اسناد به عنوان ابزار عيني تلاش ميکند.