چکیده:
لطایف عرفانی عشق در باب پنجم گلستان سعدی
دکتر محمدیوسف نیّری
دانشگاه شیراز
جکدده
معرفت یا عرفان پدیدهای وجدانی است؛ یعنی اتّفاقی که در جغرافیای
ملکوتی وجود انسان میافتد. آنچه ما به عنوان معرفت مطرح به
قول عزآلدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه (ص ۸۲) علم معرفت است
نه خود معرفت و به تعریف همین نویسنده» معرفت نتیجة ذوق و حال
استء نه حاصل علم و تصوّر و از کشف و عیان نه از خبر و برهان.
(همو: ص ۳٩). البته دست یافتن به تعریف نسبی و حتّی ناقص از عرفان
دشوار است و به پژوهشهای مستقل نیازمندء اما برای آنکه از بحران
تعریف که آفت بزرگی در مقولات فرهنگی و تحقیقات عرفانی استء بر کنار
باشیم» باید در تعریف نسبی عوامل زمان و مکان و زبان و
شیوههای پژوهش و جامعیّت و مانعیّت را به دقت واکاوی کنیم. آنچه از
موضوع و حوصلة این مقاله بیرون است. لاجرم بر این اصل که مقبول
همگان استء بسنده میکنیم که پدیدة معرفت اگر از مقولة ادراک باشدء یا
نگرش یا روش و والاتر اینکه تبدیل وجود انسان در سایه عرفان اتفاق
میافتدء همه و همه امری وجدانی و به اعتبار حضور دینء قدسی است.
پس چیزی است مربوط به باطن و درون انسان» اما در هر کسی به
گونهای خاص ظهور میکند. این باد اندر هر سری سودای دیگر میپزد. در
اینجاء آنچه مطرح است این است که چگونه از تظاهرات بیرونی راهی به
آن گنج نهانی بیابیم و چگونه مکتب و مدرس هر عارفی را با امتیازات و
ارزشهای کاربردی آن بشناسیم و نشناسانیم. در این مقال کوشیدهایم تا
از منظر انسانشناختی عرفانی و ارتباط آن با عالم» زبان لطایف عرفانی
عشق را در باب پنجم گلستان بررسی کنیم.
خلاصه ماشینی:
لطایف عرفانی عشق در باب پنجم گلستان سعدی دکتر محمدیوسف نیری دانشگاه شیراز چکیده معرفت یا عرفان پدیدهای وجدانی است؛ یعنی اتفاقی که در جغرافیای ملکوتی وجود انسان میافتد.
کلام سعدی همانند جمال حقیقی انسان پیش از آنکه از طراوت فعل یعنی مؤلفههای جمال شناختی بهرهمند شود، ذاتا زیبا و دلنواز است و از آنجا که سخن، ظهوری از باطن گوینده است، این نتیجه حاصل میشود که شیخ بلندمرتبهترین مراتب تربیت روحانی و نورانی را تجربه کرده است.
اینک دو ساحت از این جمعیت عرفانی یعنی جمع ظاهر و باطن و جمع هستی و نیستی که از محوریترین لطایف عرفانی عشق است، در باب پنجم گلستان واکاوی میشود: 1ـ4.
سعدی در حکایت قاضی همدان و سرخوشی او با پسر نعلبند صورت این آسیبها را به دقت نشان داده و مراتب تنزلی عشق رنگی را با قلم سحرانگیز خود نقاشی کرده است.
نسبت عشق اگرچه در مسیر سلوک الهی حادث میشود، اما در قالب قدیم زمانی و به زبان دیگر ازلیت سالک مطرح است، چنانکه شیخ عطار تصریح میکند که: «همهء مرغان عالم سایهء سیمرغند» (ص 70) و نوعی نسبت ذاتی با او دارند و به سبب همین جاذبهء جنسیت است که طالب او میشوند: سایهء خود کرد بر عالم نثار؛ گشت چندین مرغ هر دم آشکار صورت مرغان عالم سر به سر؛ سایهء سیمرغ دان ای بیبصر این بدان چون این بدانستی نخست؛ سوی آن حضرت نسب کردی درست سعدی در مطلع یکی از زیباترین غزلهای خود نسبت عشق یا نسب معنوی را در کوتاهترین، سادهترین و جذابترین کلمات مطرح کرده است.