چکیده:
مثنوی شاهکار عرفانی مولانا از معدود آثاری است که در عین دیرینگی، از بسیاری جوانب همچنان تازگی و طراوت خود را حفظ نموده است. یکی از جنبههای تازگی این اثر، استفاده از تمثیل و رمز در بیان مفاهیم عرفانی است. بعلاوه در میان آثار کهن، چشمگیرترین اثر ادبی که تمثیل در آن بسیار به چشم میخورد مثنوی مولوی است. مولانا برای نزدیک کردن مطالب عرفانی به ذهن و فهم و ادراک شنوندگان و همچنین تبیین مقصود خود به تمثیل متوسل شده است و هرقدر که مسئلهای مبهمتر و پیچیدهتر باشد بر تعداد تمثیلها میافزاید . باوجود این که مولوی در حکایات تمثیلی تحت تاثیر سبک و سیاق قصص قرآنی است اما در تمثیل دارای سبک شخصی است.در این تحقیق که به روش توصیفی- تحلیلی نوشته شده است، حکایات و تمثیلهای مربوط به موضوع «غفلت ممدوح و مذموم» و شیوه سمبلپردازی در این تمثیلها بررسی میشود.نتایج تحقیق نشان میدهد که مولانا تنها از یک تمثیل برای بیان غفلت ممدوح استفاده کرده است اما تمثیلهای طیادی را برای توضیح غفلت مذموم به کار برده است. سمبلها و رمزهای غفلت در مثنوی خواب( برای غفلت ممدوح و مذموم)، چنگ، شب، پنبه، پرده و تخم هستند. مولانا علت غفلت آدمی را نفس، آرزو، دنیا و نعمتهای آن، گستاخی و نعمتهای خداوند میداند.
خلاصه ماشینی:
( حکمت و معیشت ، سروش ، ج ٢: ٣١٠) مولانا معتقد است هر رنجی که انسان در این دنیا متحمل میشود آسانتر از دوری حق و غفلت از اوست ، زیرا این ناگواریها بالاخره به سر میآید اما غفلت از حق بسرآمدنی نیست و بخت و اقبال از آن کسی است که جانی آگاه داشته باشد: جور دوران و هر آن رنجی که هســـت ســـهلتر از بعـد حق و غفلـت اســــت زآنــک ایــنــهــا بــگــذرنــد آن نــگــذرد دولــت آن دارد کــه جــان آگــه بــرد (1756-1757 /6) مولوی غفلت نکوهیده را ناشی از گستاخی به حضرت حق میداند؛ در نظر مولانا اگر کسی به حضرت حق حرمت قائل شود، غفلت او از میان رفته و چشم دلش از عوارض نفسانی پاک میشود: غفلــت و گســـتـاخیاین مجرمــان از وفــور عــفــو تســــت ای عــفــولان دایمــا غفلــت ز گســــتـاخی دمــد کــه بــرد تــعــظــیــم از دیــده رمــد (4095-4096 /5 ) کسانی که از یاد خداوند غافل میشوند، روز قیامت نابینا محشور میشوند: نـعـط مـن اعـرض هـنــا عـن ذکـرنــا عیشــــه ضـــنکــا و نجزی بــا ل عمی (354 /3) مولانا، غفلت را بدترین مر̱ میداند: پس عزا بر خود کنیــد ای خفتگــان که بد مرگی اســـت این خواب گران زان (801 /6 ) مولانا در «حکایت آن پاسبان که خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی، بعد از هیهای و پاسبانی میکرد» معتقد است هرچند بیداری دیرهنگام و بازگشت از کژی و ناراستی در اواخر عمر لطف و جذابیتی ندارد، لیکن پافشاری بر غفلت بسی نامطبوعتر است و نباید از یاد خداوند غافل بود: چون کــه عمرت بود دیو فــاضـــحــه بی نمــک بــاشــــداعوذ و فـاتحــه گرچه باشــــد بی نمک اکنون حنین هســــت غفلــت بی نمکتر زآن یقین (557-558 /6) مولانا غفلت را مایۀ جادویی میداند: غفلــت و کفرســــت مــایــۀ جــادوی مشـــغلۀ دین اســــت جای موســـوی (2363/4 ) ٣-٢-حکایتهای تمثیلی مثنوی در مورد موضوع «غفلت ممدوح و مذموم » مولانا در «قصۀ شاعر و صله دادن شاه » غفلت ممدوح را همچون غفلت گاو میداند، زیرا اگر گاو از عاقبت پرخوری و پیروی از صاحبش آگاه میشد؛ هرگز به راحتی و با آسودگی تن به کار نمیداد.