چکیده:
رد پای بیشتر درونمایههای اخلاق و سیاست سعدی در سنّت ادب فارسی نهفته
است. اما تمایز بنیادین بازپرداخت سعدی و پیشینیان او» در تلقی متفاوت از
شرایط عمل به دستور اخلاقی و اندرز سیاسی است. این امر بدان معنی است
که سعدی از سیاستنامهنویسی کهن و رایج در ادب فارسی فاصله میگیرد و
با جدا کردن سیاستنامهنویسی از مبنای نظری اخلاق سئتی ایران» آن را در
جاذبة میدانی قرار میدهد که منطق ذهنیت «فردی» بر آن فرمان میراند. این
مقاله میکوشد تا ضمن پرداختن این موضوع» به ویژگیهای اندرزنامهنویسی
سعدی اشاره کند.
خلاصه ماشینی:
نیازی به گفتن نیست که بر حسب معمول، حافظ را مهمترین غزلسرای تاریخ شعر قدیم ایران میدانند و کوششهای بسیاری صورت گرفته است تا عمدة شعر او را در خدمت بیان وجوهی از اندیشه عارفانه قرار دهند؛ اما به نظر میرسد که حافظ در ادامة راهی که سعدی با وارد کردن عناصری از درونمایههای ادب در قلمرو ادبیات و تلفیق آن با نظم فارسی هموار کرده بود، درونمایههایی از اندیشة ایرانشهری و فرزانگی باستانی ایران را به صورت بیتهایی در غزلهای خویش پنهان کرد.
کیخسرو هخامنشی در حکمت سعدی، با بررسی انتقادی قلمرو سعدی علی دشتی و سخنان سستی که در آن اثر راه یافته، از دیدگاه تفسیر مارکسی، به وجوه دیگری از تناقضهایی که در کلام سعدی وجود دارد، اشاره کرده است6؛ اما به نظر میرسد که آنچه در چنین بررسیهایی مورد توجه قرار نگرفته، پژوهش در کلیات سعدی از دیدگاه نقد درونی و با توجه به منطق دگرگونیهایی است که با انقلاب غزل در ساختار گفتاری ادب فارسی صورت گرفت.
نعم طایفهای هستند بر این صفت که بیان کردی، قاصرهمت کافرنعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند وگر به مثل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد، به اعتماد مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند و گویند: گر از نیستی دیگری شد هلاک مرا هست، بط را ز طوفان چه باک» (همان: 169) بدیهی است که این تلقی از مناسبات و گروههای اجتماعی با دیدگاه «اومانیستی» سعدی و مضمون بیتهایی مانند: «بنیآدم اعضای یک پیکرند» که آوازة جهانی برای گویندة آنها کسب کرده است، سازگاری کاملی دارد و در واقع، مبین موضع اعتدالی و ـ اگر در مخالفت با تفسیر کیخسرو هخامنشی بتوان گفت ـ «غیرطبقاتی» سعدی است.