چکیده:
حدیقه سنایی و بوستان سعدی هر دی از منظومههای تعلیمی ادبیات فارسی به شمار
میروند که در فاصلهای نزدیک به صد سال سروده شدهاند. با آنکه تعداد ابیات و
وزذن این دو منظومه همانندی نداردء اما در بخشهای دیگر آنها همانندیهایی دیده
میشود. در این مقاله کوشش شده تا مشابهتهایی که در زمینة سبب سرودن
منظومهها،مدح ممدوح و آمیختن آن یا نصیحت. مفاخرههاء مناجاتهاء عشقورزیها.ء
طنز و هزل و یا نحوة حکایتپردازیها وجود داردء به اجمال بیان شود.
خلاصه ماشینی:
آنگاه در لابهلای مدح خود نصیحتی را بیان میکند: گـدا گر تواضع کنـد خوی اوست* ز گـردنفرازان تواضـع نکوست* اگر زیردستی بیفتد چه خاست* زبردست افتاده، مرد خداست* (همان: 38) بنابراین، پادشاه زمان خود را نصیحت میکند که به شکرانة اطاعت رعیت، او نیز اطاعتپذیر خداوند باشد: تو هم گردن از حکم داور مپیچ* که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ* (همان: 41) آنگاه برای رضایت خاطر پادشاه، دو نوع نصیحت قائل میشود: با غرض و بدون غرض، پس نصیحت خود را خالی از غرض میداند هر چند که تلخ باشد: نصیحت که خالی بود از غرض* چو داروی تلخ است، دفع مرض* (همان: 64) همین موضوع در باب هشتم حدیقه سنایی که در مدح بهرامشاه غزنوی است، دیده میشود: سخنی گویمت به حق، بشنو* خیره بر راه تنگ و تیره مرو* هر کس از روی عرف خود آیند* مر تو را سال و ماه بستایند* زان سخنهای خوب غره مشو* همچو تردامنان به عدل منو* گر شبی در همه جهان، رنجور* هست یک تن، تو نیستی مپو* (سنایی، 1377: 543) چنانکه میدانید، سنایی نیز در گروه شاعران مداح قرار داشت، اما او گاهی از بیرون به خود نگاه میکند و خود را مداحی میبیند که نباید در میان شاعران دربار پادشاه غزنوی قرار گرفته باشد: هر کس از بهر انتفاع تو را* میستاید ز گونه گونه جدا* من مداهن نیام چو دیگر کس* پیش نارم ز ترهات هوس* الامان الامان مشو غره* که نیرزند دستهای تره* (همان: 543) آن چندگانگی ساحت وجودی که استاد دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب تازیانههای سلوک به آن اشاره کردهاند (شفیعی کدکنی، 1380: 25)؛ تا حدی مربوط به این قضیه است، یعنی گاهی سنایی یک مدیحهپرداز است و گاهی کسی است که با دیدی انتقادی از بیرون به حاصل مدیحههای خود نگاه میکند و مداحان روزگار خود را به دستهای تره تشبیه میکند تا با یاوه و ترهاتگویی آنها هماهنگییی به وجود آورده باشد.