چکیده:
مثنوی دولرانی و خضرخان شرح عشق خضرخان خلجی به دیولدی یا دولرانی است که امیرخسرو
دهلوی ( 651 تا 725 ه. ق.) آن را در سال 715 هجری قمری سروده است . امیرخسرو در بخشی از
دیباچهی این مثنوی، اندرزنامهیی خطاب به سلطان مقتدر عصر، علاءالدین محمد خلجی، سروده که
ویژگی مهم آن، صراحت لهجه و بیپروایی شاعر در نصیحتگویی سلطان است. هدف مقاله حاضر نیز
این بوده که با معرفی این اندرزنامه و بررسی چگونگی طرح مباحث گوناگون آمرانه و ناهیانه آن، دلایل
صراحت لهجه شاعر در وعظ سلطان را واکاوی کند. بدین منظور، پس از آنکه با بهرهگیری از کتب تاریخ
هند به معرفی و شناسایی شخصیت مقتدر و سختدل سلطان علاءالدین محمد خلجی پرداخته شده است، با بررسی متن نصیحتنامه و همچنین ویژگیهای شخصیتی شاعر که در منابع گوناگون آمده، این نتیجه حاصل شده که میتوان دلایل حقگویی صریح و بیباکانه امیرخسرو در این اندرزنامه گاه عتابآمیز را در
بهرهمندی وی از زهد و عرفان، نزدیکیاش به حضرت نظامالدین اولیا (عارف بزرگ آن عهد)، برخورداری
او از جایگاهی والا در دربار سلطان علاءالدین و نیز تاثیرپذیریاش از مواعظ سنایی جستوجو کرد.
خلاصه ماشینی:
شاعر پس از آنکه از مدح فارغ می شود نیز جانب احتیاط را رها نمی کند و لحظه یـی شـأن و موقعیت اجتماعی مخاطب خویش و نیز جایگاه خود را در برابر قدرت و شکوه او از یاد نمی بـرد؛ از این روست که نصیحت نامۀ خود را هم با تعریف و تمجید از پادشاه آغاز می کند و بـرای آنکـه پندش بهتر به دل علاءالدین بنشیند، همان ابتدای سخن اعتراف می کند که نصیحتش گرچـه از سر نیک خواهی است ، اما در محضر شاهی چون او، نوعی گستاخی و جسارت است : «شــها، حکمــت شناســا، کاردانــا ز داد و دانـــــــش اسکندرنشـــــــانا بـه گسـتاخی بـرون افکنـدم از بنـد به رسم نیـک خواهـان نکتـه یـی چنـد تو خـود در کـار ملـک آن رازدانـی کـــه از تلقـــین دولـــت کـــامرانی هم از خود عقل دانـش سـنج داری هـــم از الهـــام غیبـــی گـــنج داری چـو دولتمنـد ملهـم باشـد از غیـب نصــیحت کــردنش نوعیسـت از عیـب بدان مانـد همـی زینسـان خطـابی کـه کـس بـر گلسـتان ریـزد گلابـی » (امیرخسرو دهلوی ، ٧١٥ ق.
نتیجه گیری از بیت هایی که در بالا نمونه وار بدان ها اشاره شد و می توان آن ها را عصارٔە اندرزهای امیرخسـرو در دیباچۀ منظومۀ دول رانی و خضرخان به شمار آورد، این طور برمیآید که امیر نصایح خویش را خطاب به سلطان در چند محور کلی بیان کرده که آن هـا را مـی تـوان در دو دسـتۀ امرهـا و نهی ها، این گونه برشمرد: توصیه به ترجیح آخرت بـر دنیـا، دادگـری و عفـو، طاعـت و بنـدگی خداوند، نگاهداشـت حرمـت عارفـان و اهـل دیـن ، برتـری دادن جهـان داری بـر جهـان گیـری ، رعیت پروری و رعایت حال لشکریان و سفارش به سحرخیزی ؛ و نیز بیم دادن از غره شـدن بـه قدرت و سلطنت ؛ بازداشتن از بخیلی ؛ انذار از ستم به مردم ضعیف و مظلوم؛ نهی از می و مستی ؛ و بازداشتن از افراط در دل سپردن به لهو و نغمه و طرب .