چکیده:
مسئله علم خدا به امورجزئی، یکی از سه مسئلهای است که ابو حامد غزالی به زعم اینکه فلاسفه آن را انکار می کنند،در صدد تکفیرآنها بر آمده است. این مسئله به نحوعام -با صرف نظر از اینکه خدارا عالم به امور کلی ویا امور جزئی بدانیم- نزد متکلمان وحکمای اسلامی از اهمیت بسزائی بر خوردار است به طوری که بنا به گفتۀ آشتیانیموضوعات مهمی از جمله: معاد،نبوّت وولایت متکی و مبتنی بر این مسئله اند. بنابراین ورود به این مسئله، فوق العاده به لحاظ دینی دارای اهمیت است و هر اندازه در باره آن بحث وتحقیق شود باز هم جای پژوهشهای تازه باقی است که پژوهشگران عرصة فلسفه وکلام در باره آن گفتگو کنند. در این مقاله، تلاش شده است تا دید گاه غزالی در مسئلة علم خدا به جزئیات وادعای وی مبنی بر اینکه حکما، علم خدا به جزئیات را انکار کرده اند مورد بررسی وتحقیق قرار گیرد. روش نویسندگان روش تحلیلی وتوصیفی است، و هدفشان از نوشتن این مقاله، تبیین نقد های سید جلال الدین آشتیانی نسبت به اشکال ها ودلائل غزالی است و در برخی از مواردی که آشتیانی متعرض نقد نشده است، با بهره گیری از نظرات حکمای اسلامی به ویژه ابن سینا به پاسخ ایراد های غزالی نسبت به فلاسفه پرداختهایم. نویسندگان در بررسی های خود به این نتیجه رسیدهاند که بر خلاف زعم غزالی، حکمای اسلامی به هیچ وجه منکر علم خدا به امور جزئی نیستند، بلکه آنها نیز همانند متکلمان، معتقدند خدا هم عالم به امور کلی است ونیز عالم به جزئیات است. با این تفاوت که میگویند علم خدا به جزئیات از طریق علل آنها تعلق میگیرد، یعنی علم خدا به جزئیات به نحوکلی و ثابت است و نه به طریق جزئی محسوس که متغیر است.