چکیده:
میرچا الیاده رابطه انسان را با دین نه برمبنای زیست روانشناختی و جامعه شناختی وی، بلکه بر پایه کارکرد ذاتیاش به مثابه موجودی دینی بررسی نمود. به باور الیاده هویت دینی انسان در دوران پیشامدرن محفوظ بوده و با شیوهای دینورزانه با نظام معرفتی و الگوی زندگی فراتاریخی میزیسته است. با ورود انسان به دنیای مدرن، الینه شدن و انکار هویت دینی از سوی انسان اتفاق افتاده است. این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی دیدگاه الیاده را در موضوع انسان دینی بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته که الیاده با مقایسه ساختار ماهیت انسان باستانی با ماهیتی که انسان مدرن برای خود در نظر دارد، اولا: انسان مدرن با الینه شدن و انکار ماهیت دینی خود ، چه ارزش هایی را از دست داده است.ثانیا، در زندگی، اندیشه و عاطفه انسان مدرن هویت و ویژگی تاثیر گذار معنا داری وجود ندارد.و ثالثا راه بازگشت ارزش های پیشا مدرن و کسب هویت دینی انسان امروز، آشتی او با ارزش های دینی و ارتباط با اسطوره است .
خلاصه ماشینی:
گرچه الیاده معتقد است انسان در دورۀ مدرن به سبب هبوط، این ماهیت دینی را از دست داده است و در زیست جهانی عاری از امر مقدس و اساطیر زندگی میکند.
«پس از «هبوط نخست»، مفهوم مذهبی به سطح خودآگاهی «نیمه شده» نزول کرد؛ و اکنون پس از «هبوط دوم»، مفهوم مذهبی ژرفتر، در اعماق ناخودآگاه فروافتاده است؛ این مفهوم «فراموش» شده است» (همان: 156) بعد از هبوط دوم انسان با برگزیدن نوع خاصی از بودن در جهان، یعنی نوع سکولار، معرفت امر مقدس را از دست میدهد و به راحتی و آگاهانه خودش را موجودی محدود، فانی، دنیوی و تاریخی، بدون نیاز به معانی و ساختارهای فراتاریخی و مقدس تعریف میکند.
(همو، 1375: 23) الیاده با اشاره به نمونههای زیادی از این دست مراسم دینی و اسطورهای به این نتیجه میرسد: در عمل، همۀ این اساطیر به ما نشان میدهند که انسان باستان از سعادت، خود انگیختگی و آزادی لذت میبرده است که متأسفانه در نتیجۀ هبوط از دست میدهد؛ یعنی در نتیجۀ آنچه که به دنبال حادثه یا اسطورهای، باعث گسست آسمان و زمین شد (همان: 58) با همۀ تفاوتها و تنوعی که در این موضوع وجود دارد، آنچه در همه این نظامهای باستانی از اهمیت اساسی برخوردار است، عبارت است از واژگونسازی زمان گذرا، که در واقع میتوان از آن بهعنوان هدف تاریخ ستیزانه نظام مذبور یاد کرد.
(همان: 149) بدین ترتیب انسان مدرن برخلاف انسان باستان از زمان ازلی گسسته میشود و در عین حال نمیتواند با تاریخ مقدس شده وفق دهد و این آغاز کناره گرفتن از دین و هویت دینی اوست.
در زیست جهان انسان باستان اگر اسطورهها و الگوها او را از موقعیتاش در این جهان آگاه میکنند و اعمال و کردار او را هدایت میکنند، در حیات انسان مدرن اما با فاصله گرفتن از اسطورهها به دام تاریخ افتاده است که تعبیر به هبوط میشود.