چکیده:
حقوق عمومی بهعنوان شاخهای از حقوق که ناظر بر امر عمومی – در تقابل با امر خصوصی- است، باوجود تمام کاستیها و شکل ابتدایی خود، در روم باستان به وجود آمده و تاثیر ژرفی بر تاریخ حقوق اروپا گذاشته است. در گام اول مفاهیم بنیادین حقوق روم همچون امپریوم و جوریسدیکتیو و رویکرد آن به رابطه قدرت و قانون، زمینهساز ایجاد مفهوم حاکمیت بهمثابه انحصار در وضع و دگرگون کردن و نسخ قانون و ایجاد دولت مقتدر در اروپا شد. سپس در گام دوم طرفداران استبداد سنتی و مدرن را به تیغی بران مجهز کرد تا بر اساس آن تمامی رقیبان دولتهای نوبنیاد اروپایی را از صحنه قدرت خارج و مخالفان نوین خود را تهدید کنند و در گام سوم این مشروطهگرایان و جمهوریخواهان بودند که این سلاح را از دست رقبای خود ربوده، آن را با توسل به اصول حقوق خصوصی و حقوق تجارت رومو بازبینی مفاهیم قبلی در پرتو نیازهای نوین زمانه خود کارآمدتر کرده و علیه رقیبان خود به کار بردند. درنهایت از دل این نزاعهای انتزاعی حقوقی بود که مفهوم مدرن دولت و نمایندگی به وجود آمد و حقوق روم نیز، با تمامی انعطاف خود، اثری ماندگار یعنی بیان منازعات با زبان حقوق را برجای گذاشت.هدف این مقاله نشان دادن تاثیر عمیق حقوق روم بر پیدایش بنیان های حقوق عمومی مدرن است.
خلاصه ماشینی:
سپس در گام دوم طرفداران استبداد سنتی و مدرن را به تیغی بران مجهز کرد تا بر اساس آن تمامی رقیبان دولتهای نوبنیاد اروپایی را از صحنه قدرت خارج و مخالفان نوین خود را تهدید کنند و در گام سوم این مشروطهگرایان و جمهوریخواهان بودند که این سلاح را از دست رقبای خود ربوده، آن را با توسل به اصول حقوق خصوصی و حقوق تجارت روم و بازبینی مفاهیم قبلی در پرتو نیازهای نوین زمانه خود کارآمدتر کرده و علیه رقیبان خود به کار بردند.
بدین منظور در ابتدا بنیانهای اساسی این حقوق یعنی درک حقوقدانهای رومی از امر عمومی، منصب، قدرت و رابطه آن با قانون در بخش اول بررسی خواهد شد و البته تأکید مقاله بیشتر بر مفهوم امپریوم (که با تساهل شاید بتوان آن را اقتدار تعریف کرد) و تا حدودی صلاحیت است.
(Wieacker, 1981: 264) به همین جهت نظام حقوقی از دگرگونیهای ناگهانی ایمن بوده، خصلت حرفهایتری یافته بود؛ چراکه قانونگذاری رومی ویژگی پوپولیستی یونان را نداشت (Wieacker, 1981: 265) و فرایند قضاوت نیز نیازمند همکاری پرایتورها (دارای مسئولیت اما بدون تجربه بالای حقوقی) و حقوقدانهای حرفهای بود که جایگاه اجتماعی هرکدامشان و چگونگی این همکاری امکان برداشتهای نوین از حقوق و ایجاد قوانین نوین را در عین رویکردی حرفهای فراهم میکرد (Mousourakis, 2015: 3).
ماحصل این بخش سه دستاورد بزرگ حقوق روم برای دوران پس از خود است؛ اول آنکه اقتدار متعلق به همگان است، یعنی جزئی از امر عمومی است.
دوم، این امکان وجود دارد که آن را بر اساس قانون و قاعده اعمال کرد (سنت جمهوری روم)، هرچند رومیان از همین واژه برای توجیه فراقانونی بودن قدرت امپراتوران نیز استفاده کردند (سنت امپراتوری).