چکیده:
پژوهش حاضر با عنایت به پیوند مستحکم میان "اندیشهی سیاسی" با "انسانشناسی"، بهدنبال تدارک چارچوب انسانشناسی مناسبی بود تا به مدد آن بتوان اندیشهی سیاسی متفکران مختلف را فهم کرد. مورد مطالعاتی این پژوهش، اندیشهی سیاسی شیخ شهاب الدین سهروردی بوده و با روش توصیفی – تحلیلی و گردآوری اطلاعات به شیوه مطالعه کتابخانهای انجام شده است. نتایج نشان داد، سرشت انسان در تعیین ریاست مطلوب مدینه، مبنای مشروعیت حاکم، نحوهی حکمرانی و ماهیت سیاست اثرگذار است. پذیرش اختیار، مبنای شایستگی حاکم و لزوم پاسخگویی وی را در بحث رابطهی حقوق و تکالیف تحتالشعاع قرار میدهد. مدنیالطبع دانستن انسان در مبنای تشکیل جامعه و تاسیس دولت، چیستی قانون و کیستی قانونگذار متبلور شده است. اصالت بخشیدن به حیات اخروی موجب طرح موضوعاتی همچون: اعراض از قدرت طلبی به عنوان غایت سیاست، پیامدهایی همچون پاسخگو دانستن اصحاب سیاست در آخرت، منع تضییع حقوق دیگران، تعیین مفاد و روش تربیت و اطاعت مردم از حاکم را درپی داشته است. غایتمندی انسان موجب جهتدهی به سه ساحت مبنای مشروعیت، غایت دولت و قانون حاکم بر جامعه شده است تا در مجموع انسان بتواند تشبه به حق تعالی پیدا کند.
خلاصه ماشینی:
اهميت دوگانه ي مذکور و نقشي که اين مبنا در انديشه ي سياسـي ايفا ميکند، برخي را بر آن داشته است تـا بـراي نسبت سـنجي يـا فهـم رابطـه ي ميـان انسان شناسي و انديشه ي سياسي دست بـه تمهيـد چارچوب هـاي نظـري بزننـد از جملـه چارچوب هاي ارائه شده ، پيشنهاد "کريستوفر بري" براي فهم اين رابطه اسـت .
روشن است هر آن چه در مورد انسان ميتوان گفت ، يا نگـاه و شـناختي کـه از آدمـي وجود دارد، نميتواند جزو مباني انسان شناختي فلسفه ي سياسي قرار بگيرد؛ بلکه آن بخش از ديدگاه هاي انسان شناختي که ميتوانند در حوزه ي "سياست " پـژواک و بازتـاب داشـته باشند و اسباب جهت گيري خاصي را در حوزه ي مباحث و مسائل سياسي ايجاد نمايند، در حريم مباني انسان شناختي قابليت طرح و بحث پيدا ميکنند؛ به همين دليل "مباني قريب " بايد محل توجه باشند و بعضي مباحث و معارف ، در عين درستي و اعتبارشان ، در زمـره ي "مباني بعيد" ميگنجند و ذيل مباني انسان شناختي فلسفه ي سياسـي بـه آن هـا پرداختـه نميشود (واعظي، ١٣٩٥، ص .
مفـروض ايـن نگاه اين باور است که تفاوت هاي نـژادي، ظـاهري، رفتـاري و خلقـي آدميـان و تفـاوت محيط هاي اجتماعي، فرهنگي و تربيتـي انسـان ها، مـانع بـاور بـه وجـود سرشـت و ذات مشترک انساني نيست ؛ از اين رو مراد از سرشت انسان ، امر ذاتي و مشترکي اسـت کـه در همه ي انسان ها وجود دارد و عنصر اوليه ي و بنيادين حيات انساني محسوب ميشود.
Tehran: Sadra Islamic Philosophy Research Institute.