چکیده:
در متون صوفیانه و عارفانه و در آموزههای عارفان، مبحث اسماءالله جایگاه ویژهای دارد که میتوان گفت تقریباً از سایر مباحث عرفانی گستردهتر و بااهمیتتر است. بهخصوص بحث در باب اسماء جمالی و جلالی پروردگار، چگونگی جلوۀ آنها و آثار خاصی که هریک در روح انسان بهجا میگذارند، بخش اعظمی از آثار عرفانی را به خود اختصاص داده است و نویسندگان صوفیمسلک به طرح نظریات خویش در این زمینه پرداختهاند. در این پژوهش، به روش توصیفی-تحلیلی و با جستوجو در منابع و آثار مربوط، پس از جستوجویی مختصر در تاریخچۀ مطالب مرتبط با اسماءالله و کاوشی در نظریات عارفان در این زمینه، در دو سطح اندیشگانی و ادبی دو اثر برجستۀ عرفانی قرن چهارم و ششم، یعنی کشفالمحجوب و روحالارواح مطالعه میشود. میتوان گفت که در قرن چهارم، آثار عرفانی به شکل متشرعانه و نگارشهایی تعلیمی و رسمی و به نثر مرسل نوشته شدهاند، اما بهموازات حرکت عرفان از زهد بهسوی عشق، بهتدریج بهسمت انتزاعیترشدن تصاویر و ساختار مجرد و ادبیت متن پیش میروند. در روحالارواح، مبادرت آگاهانۀ سمعانی به بیان تجربههای عرفانی بهوضوح در تمام اثر دیده میشود. این نکته با جایگاه جمالشناسی خاص و منسجم نثر روحالارواح نیز مرتبط است که از طریق بیان، ذوق و حس عاشقانه و تعبیرات و تجربههای عارفانه به خواننده منتقل میشود؛ نکتهای که در بیان تعلیمی و خشک کشفالمحجوب دیده نمیشود.
خلاصه ماشینی:
٧. نتیجه از بررسی و تحلیل دو کتاب کشف المحجوب و روح الارواح در باب اسماءالله به ویژه اسماء جمالی پروردگار و استفاده ای که این دو نویسنده از این گونه نام های خداوند و کـاربرد آن هـا در تبیـین و تشریح نظریات عرفانی خود کرده اند، می توان دریافت کـه در قـرن چهـارم کـه عرفـان هنـوز وارد دورة اوج و شکوفایی خود نشده است و تصـوف بـه شـکل متشـرعانه رواج دارد و آثـار عرفـانی ، نگارش هایی تعلیمی و رسمی اند، نویسندة عارفی چون هجویری با تأکید فراوانی که بـر شـریعت و عرفـان زاهدانـه دارد، اثـر خـویش را بـه شـکلی تعلیمـی بـا عبـاراتی خشـک و علمـی بـه نگـارش درمی آورد، جز در مواردی اندک که به اقتضای موضوع سخن ، جملاتی آهنگین و مسجع به کـار می برد.
هجویری در جمع بندی اعتقاد گروهی از عرفـا کـه هیبـت را درجـۀ عارفـان مـی داننـد و عـارف را پیوسته در مقام مغلوب بودن در آثار اسماء جلالی می پندارند و انس را تنها با جنس جایز می دانند و گروهی دیگر از آنان که برعکس ، هیبت و تجلی اسماء جلالی خداونـد را بـا عـذاب و عقوبـت و دوری توأم می دانند و انس و متأثرشدن از اسماء جمالی و لطف و رحمت حق را ارجح می دانند و عاشقان پروردگار را از هیبت ، محفوظ می دانند، نظر خود را قاطعانه اعلام می کند و هر دو گروه را برحق و مصیب می داند، اما جایگاه جداگانه ای برای هریک قائل است ؛ به این معنی که معتقد است غلبۀ اسماء جلالی نظیر سلطان ، متوجه نفس سالک است و هوای او و هدفش فنای صفات بشری ، و تجلی اسماء جمالی و انس و لطف و رحمت و کرامت ، متوجه سر سالک است و قصدش پـروردن معرفت در اوست .