چکیده:
شعرای سبک هندی و بویژه صائب تبریزی در غزلسرایی از حافظ بسیار تاثیر پذیرفتهاند. آشکارترین شکل تاثیرپذیری عمدی هر شاعر از دیگران آن است که به استقبال سرودههای آنها برود و بر وزن و قافیه و ردیف آن سرودهها اشعاری را بسراید. صائب تنها در سی و دو غزل صراحتا اعلام میکند که از حافظ استقبال کرده است، اما جمعا حدود سیصد غزل را در زمین غزلهای او سروده است. انتظار میرود صائب در این اشعار بین وفاداری به سبک غزل مورد تقلید از حافظ و سبک هندی در رفتوآمد باشد، اما چنین نیست و هرکدام از این غزلها شیوه نسبتا یکدستی دارد که با بقیه متفاوت است و البته برای آنکه در برابر غزل حافظ حرفی را برای گفتن داشته باشد، بویژگیهای سبک شخصی صائب و سبک هندی نزدیکتر است. نوشته حاضر ببررسی سبکی شش غزلی میپردازد که صائب در استقبال از غزل مشهور «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را» پرداخته است؛ بدین ترتیب که نخست ویژگیهای سبک فکری، زبانی و ادبی آن غزل حافظ را نشان میدهد و پس از آن ویژگیهای آن شش غزل و شباهتها و تفاوتهای آنها با غزل حافظ را بررسی میکند. تفاوتهای این استقبالها با هم نیز نشانگر تنوعهای موجود در سبک استقبال و نظیرهپردازی این شاعر شاخص سبک هندی است.
خلاصه ماشینی:
غزل دوم صائب ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را بـه آب زندگی پرورده انـد آن سروبـالا را رسانیده ست حسن او به جایی دلفریبی را که خالش حلقۀ بیرون در سازد سویدا را ز چشم پرخمارش نیستم آگه همین دانم که خون در دل کند لبهای میگونش تمنا را ز چشم پاک شبنم میشود گل زهره پیشانی مپوش از دیدة من زینهار آن روی زیبا را غبــار لشکـر بیگانـۀ خـط تنــد میـآیـد ز خواب ناز کن بیدار چشم خواب پیما را نسـازی دست اگر آلودة خونـم ز بیقدری بخون من نگارین ساز باری آن کف پا را ز رحمش بیشتر میترسم از بیداد او ورنـه مسلمان میتوانم ساختن آن شوخ ترسا را محبت کهنه چون شد تازه گردد زور بازویش بمطلب میرساند عاقبت یوسف زلیخا را ز طوق قمریان میشد سراپا دیدة حیـران اگر میدید سرو بوستان آن قد رعنـا را ز شیرینکاری فرهاد بیآرام شد شیرین خوشا کاری که سازد تلخ خواب کارفرما را دل از نازکخیالان میرباید معنی نازک میفکن بر کمر زنهـار آن زلف چلیپـا را نصیب مور بیزنهار خط سنگدل سـازد دریغ از تلخکامان داشتن لعل شکرخا را علاج دردمندان را کند دیگر به بیماری اگر افتد نظر بر چشم بیمار تو عیسی را اگر بر من نداری رحم ، بر خود رحم کن ظالم عنـان داری کنم تـا چند آه بی محابـا را؟ اگر بیرون دهم خونی که پنهان در جگر دارم ز حیرت چشم قربانی شود گرداب دریا را سر گرمی که مجنون من از سودای او دارد ز نقش پا چراغان میکند دامان صحرا را بچشمش تیغ زهرآلود میگردید هر سروی چمن پیـرا اگر میدیـد آن شمشادبالا را ازان زلف مسلسل داغها دارم بدل صائب که میبیند بچندین چشم حیران آن سراپا را (دیوان ، صائب ، ج ١، صص ١٦٩-١٧٠) ســبک فکری – محور عمودی معنای این غزل قوی اســت و صــائب در همۀ ابیات به زیبایی معشـوق و شکوه از بیتوجهی او میپردازد.