چکیده:
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آنکارا امید زیادی به ایجاد یک جهان ترک متحد داشت. انتظارات ترکیه در این خصوص به طور عمده بر فرض استقبال جمهوری های آسیای مرکزی از این ایده و درعین حال نامحتمل دانستن فرض احیای قدرت روسیه استوار بود. با این همه نه ایدئولوژی پان ترکیسم و نه نوعثمان گری پیروزی آرمان های این کشور بر واقعیت های منطقه و نظام بین الملل را باعث نشدند. هدف اصلی مقاله، واکاوی زمینه ها و انگیزه های موثر بر تغییر راهبرد سیاست خارجی ترکیه در آسیای مرکزی است. از این رو، مقاله حاضر حول محور این پرسش شکل گرفته است که «راهنمای سیاست خارجی ترکیه در آسیای مرکزی طی سده بیستویکم چه تحولاتی داشته است، زمینه ها و انگیزه های موثر بر این تحولات کدام هستند؟» پاسخ اولیه نویسندگان به این پرسش با توجه به شواهد اولیه موجود این بوده است که «راهنمای سیاست خارجی ترکیه در آسیای مرکزی طی سده بیست و یکم تحت تاثیر عدم موفقیت این کشور در کسب دستاوردهای ملموس از حضور در آسیای مرکزی، رد ایدئولوژی پان ترکیسم از سوی جوامع آسیای مرکزی، حضور مستقیم غربی ها در منطقه و شکست ائتلاف نانوشته دولت ترکیه با گولنیست های سردمدار نفوذ مذهبی- ایدئولوژیک ترکیه در آسیای مرکزی به تدریج از آرمان های ملی گرایانه و فعالیت نیابتی از جانب غرب به سمت تعقیب سیاست های واقع گرایانه مستقل سوق یافته است».
خلاصه ماشینی:
از اين رو، مقاله حاضر حول محور اين پرسش شکل گرفته است که «راهنماي سياست خارجي ترکيه در آسـياي مرکـزي طـي سـده بيـست ويکـم چـه تحولاتي داشته است ، زمينه ها و انگيـزههـاي مـؤثر بـر ايـن تحـولات کـدام هـستند؟» پاسـخ اوليـه نويسندگان به اين پرسش با توجه به شواهد اوليه موجود اين بـوده اسـت کـه «راهنمـاي سياسـت خارجي ترکيه در آسياي مرکزي طي سده بيست ويکم تحت تأثير عدم موفقيت اين کشور در کسب دستاوردهاي ملموس از حضور در آسياي مرکزي، رد ايدئولوژي پانترکيسم از سوي جوامع آسـياي مرکزي، حضور مستقيم غربيها در منطقه و شکست ائتلاف نانوشته دولت ترکيه با گولنيـست هـاي سردمدار نفوذ مذهبي-ايدئولوژک ترکيه در آسياي مرکزي بـه تـدريج از آرمـانهـاي ملـيگرايانـه و فعاليت نيابتي از جانب غرب به سمت تعقيب سياست هاي واقع گرايانه مستقل سوق يافته است ».
حضور مستقيم نيروهاي غربي در آسياي مرکزي در قالب ائتلاف مبارزه عليـه تروريـسم و بن بست در رويکرد ملي گرايانه آنکارا در آسـياي مرکـزي ، ترکيـه را بـه سـمت بهـره گيـري از تجويزات مکتب واقع گرايي سياست بـين الملـل در تـدوين سياسـت هـاي منطقـه اي در قبـال جمهوري هاي تازه استقلال يافته از شوروي سوق داد.
Kurdistan Workers' Party (PKK) مبرم دولت هاي تازه استقلال يافته آسياي مرکزي به همکاري بـا دولـت هـاي روسـيه و ايـران براي تأمين امنيت مرزها و حفظ تماميت ارضي و نيز هراس آنها از استيلاي فرهنگـي ترکيـه بر جوامع شان به تدريج رفتارهاي مشعر بر پذيرش نقش ترکيه به مثابه بـرادر بزرگتـر از سـوي نخبگان و افکار عمومي در اين جمهوري ها را تغيير داد.