چکیده:
کاوشگری در متون کلاسیک فارسی با نگاهی بدیع میتواند دستاوردهای فراوانی برای نقد
ادبی داشته باشد و زمینة درک راستین در هر دو حوزه را بهار مغان آورد. سوررئالیسم» یکی از
مکتبهای غرب است که سعی داشت از حاکمیّت عقل و منطق بکاهد و به جای آن با
روشهای خود از قبیل: نگارش خودکارء خواب» رویا و ... به هدف خود که رسیدن به نقطه
علیاست دست یابد. این مکتب با تمام تاثیراتی که در ادبیّات جهان گذاشت در ادبیّات فارسی
بیسابقه نبوده است. بسیاری از ویژگیهای آن را میتوان در مثنوی مولانا مشاهده کرد. در این
مقاله با تکیه بر سه دفتر اوّل مثنوی طرحی ارائه شده است که در آن ویژگیهای سوررئالیستی این
اثر شگرف در دو محور داستانها و بیتها قابل ملاحظه است. در عین حال با وجود برخی
تشابهات صوری که به چشم می خورد. نمیتوان آن را یک اثر سوررثالیستی صرف دانست. در
این جستار بیش از پیش قدرت شاعری مولانا و ارتباط مکتب ادبی که در قرن بیستم شکل گرفت
با شعر این شاعر توانمند نشان داده میشود. این دو تجربه هرچند نقاط مشترک بسیاری دارند ولی
آبشخور و رویکردهر یک نیز باهم، متفاوت است.
خلاصه ماشینی:
در مثنوي معنوي مولانا نيز نمونههاي يافت ميشود كه به خواب و واقعه اشاره شده است: 1-1- داستان شاه و كنيزك: در اين داستان شاه كه در درمان كنيزك از ابزار و علل و اسباب مادّي نااميد گشته بود به دعا و نيايش توأم با تضرّع به درگاه الهي متوسّل شد و در همين حين خوابي چون كيمياي خدايي در ميرسد و زمينۀ راهنمايي غيبي را فراهم ميسازد.
شاه که بین عالم مادّی و الهی ارتباط برقرار کرده بود تا پیام خداوند را دریافت کند حواس ظاهری او از کار میافتد و حواسّ باطنی او با نیروی خستگی ناپذیر به کار میافتد و یک بیداری حقیقی شامل حال او میشود به طوری که آنچه در نهان دیده بود در عیان می ببیند و در واقع ذهنیّت او به عینیّت میانجامد: بـود انـدر منـظره شـه منتظردید شخـصی فاضلی پر مایهایمیرسیـد از دور مـانـند هلال تــا ببیند آنـچه بنـمودنـد سرآفــتابی در میــان سـایهاینیـست بود و هست بر شکل خیال (د1/69-67) مولانا بارها بیان کرده است، که عقل و منطق آزادی را از انسان می گیرد و دریچه های کشف و الهام به روی ناخودآگاه را می بندد در حالی که تخیّل عنصر اصلی آزادی اندیشه است و در برابر اوست،که حقارت نیروهای عقلانی روشن می شود.