چکیده:
در آغاز هرازه سوم، فرهنگ یکی از موضوعات محوری بسیاری از رشته های علوم انسانی از جمله:
جامعه شناسی، مردمشناسی، علوم اقتصادی، علومسیاسی و روابط بین الملل میباشد. در نتیجه جهانی شدن، روابط، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سراسر جهان تشدید و جوامع دور از هم، به یک دیگر نزدیک میشوند. از این رو فرهنگ از بسیاری جهات مستقیمترین، بدیهیترین و مملوس ترین
عنصری است که در زندگی روزمره جوامع بشری تجربه میشود. این مهم، موجب شد تا رابطه میان
فرهنگ و حوزه های مختلف، از جمله قدرت اقتصادی و سیاسی در سطح بین المللی هویدا شده و در
کانون توجه محققان سیاست بین الملل و روابط بین الملل قرار گیرد. اکثر منابع موجود در رشته روابط
بین الملل، متاثر از رویکردهای اصلی رشته روابط بین الملل، رئالیسم، ایده الیسم، نئورئالیسم و
نئولیبرالیسم، تحولات بین المللی را بیشتر از منظر امنیتی، سیاسی و اقتصادی مورد مطالعه قرار
داده اند؛ و موضوعات کمتر از زوایای فرهنگی مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. در حالی که جهت شناخت بهتر
امور بین المللی باید به جنبه های فرهنگی آن نیز توجه داشت. زیرا در بسیاری از موارد ارزیابی مسائل
بین المللی از بعد فرهنگی، درک و فهم امور جهانی را تسهیل میبخشد. بر همین اساس پژوهش حاضر
در تلاش است تا از جنبه فرهنگی، تئوریهای اصلی روابط بین الملل را مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
این مهم ، موجب شـد تـا رابطـه میـان فرهنگ و حوزه های مختلف ، از جمله قدرت اقتصادی و سیاسی در سطح بـین المللـی هویـدا شـده و در کانون توجه محققان سیاست بین الملل و روابط بین الملل قرار گیرد.
در کتاب سیاست میان ملت ها، در چندین بخش به طور صریح به موضوع فرهنگ پرداخته شده است و این کتاب وجود تصور انسان شناسانه را در رشته روابط بین الملل تصدیق میکند.
جامعه پذیری دولت ها در نوشته های والتز بدین معنا اسـت کـه دولـت هـا بـا توجـه بـه پاداشها و مجازاتهایی که در ساختار بین المللی به آنها اعمال میکند، یاد میگیرند که رفتار مناسب در این ساختار چیست و سعی میکنند رفتار خود را با آن تطبیق دهند.
تأکید لیبرالها بر مسـایلی ایـن چنینی باعث شده مارکوس فیشر در مقاله خود تحت عنوان «فرهنگ و سیاست خـارجی» کـه در کتاب برندا شافر به چاپ رسیده است ، استدلال کند که نظریه پـردازان لیبـرال بـا تأکیـد بـر عقلانیت و احترام به حقوق انسان به معنای عام نه تنهـا بـه فرهنـگ بـیتوجـه بـودهانـد، بلکـه فرهنگ را مانع انتخاب عقلانی و دستیابی به حقوق انسانی و آزادی فردی مـیداننـد.
زیمرن بر تقویت و توسعه درک متقابل ، بین مردم تأکید داشت و امیـدوار بـود ایـن امـر بـر دیگر جنبه های روابط بین الملل از جمله سیاست خارجی دولت ها تأثیر بگذارد و روابط فرهنگـی بین المللی را برای تقویت و توسعه درک متقابل مدنظر داشت و معتقد بود کـه مشـارکت فـردی در این نوع روابط ، یک اقدام سیاسی و در اصل بین المللی است .