چکیده:
مدعای اصلی مقالهی حاضر، تاکید بر "گفتمان فلسفی صدرایی بهمثابه الگوی گفتمان همگرا"بهویژه برای گفتوگوهای میان ایران و جهان عرب است. از آنجاییکه این گفتوگوها در جغرافیای مسلمین شکل میگیرند، بهطور طبیعی باید در چارچوب گفتمانهای اسلامی (همانند گفتمانها فقهی یا کلامی و ...) دنبال شوند. مساله اینجاست که بسیاری از این گفتمانها، واجد جنبههای واگراییای هستند که ناکارآمدی آنها در طول تاریخ آزموده شدهاند. این پژوهش میکوشد تا با تاکید بر عامل "همگرایی پایدار"، گفتمان فلسفی با تاکید بر مکتب فلسفهی متعالیه را بهمثابه الگوی گفتمانی برای گفتوگوی ایران و جهان عرب معرفی کند. این مکتب بهدلیل متاثربودن از عرفان و بهرهمندی از ادبیات خاصی که در حوزههای هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و فرجامشناسی دارد، واجد ظرفیتهای گفتمانی ویژهای شده است.
خلاصه ماشینی:
اين پژوهش مي کوشد تا با تأکيد بر عامل "هم گرايي پايدار"، گفتمان فلسفي با تأکيد بر مکتب فلسفه ي متعاليه را به مثابه الگوي گفتماني براي گفت وگوي ايران و جهان عرب معرفي کند.
از آن جايي که منطق گفت وگو نبايد تنش زا باشد، گفت وگوهاي فلسفي به خصوص با رويکرد فلسفه ي متعاليه مي توانند مورد توجه واقع شوند؛ اين فلسفه که متأثر از عرفان ابن عربي است ، از ظرفيت هم گرايي قوي تري برخوردار است و مي تواند وحدت و يک پارچگي را براي بشريت به ارمغان بياورد.
در پاسخ به اين سوال که "چرا الگوي فلسفي متعاليه در گفت وگوهاي دو جانبه يا چندجانبه ، به ويژه در گفت وگوهاي ايران و جهان عرب معاصر، بر ديگر الگوها ترجيح دارد؟" بايد در موضوع فلسفه بيش تر تعمق کرد؛ زيرا فلسفه مي تواند بسياري از موضوعات متنوع را در قلمرو خود جاي دهد، بدون آن که مقيد به قيدوبندي باشد.
براي اثبات ادعاي يادشده بايد ساير الگوهايي که مي توانند در گفت وگوهاي بين ايران و جهان عرب معاصر کاربرد داشته باشند را تجزيه و تحليل کرده و آسيب شناسي کنيم تا برجستگي گفتمان فلسفي متعاليه بيش ازپيش روشن شود.
نگارنده بر اين باور است که در بين مکاتب فلسفي و گفتمان هاي موجود، حکمت متعاليه از ظرفيت بيش تري برخوردار است و مي تواند در گفت وگوهاي داخلي ، منطقه اي و فرامنطقه اي به عنوان الگو مطرح شود و استوارترين مباني فلسفي را براي گفتمان هاي سياسي و انديشه گي فراهم آورد.