چکیده:
طبری در «تاریخ الرّسل و الملوک» ـ که بیشتر با عنوان «تاریخ طبری» شناخته میشود ـ فصلی را به داستانهای دارای بزرگ و دارای کوچک1 اختصاص داده است. شخصیّت اصلی این فصل، اسکندر کبیر و موضوع اصلی آن، فتح سرزمین پارس است. ازآنجا که طبری این فرصت را داشته تا برخی از داستانهایی را که درباره فاتح کبیر یونان و شرح احوال و اعمال او در پارس و مشرق میدانسته، به شیوه خود بازگو کند، این فصل به شرح سقوط سلسله هخامنشی و نقش اسکندر در این رخداد اختصاص مییابد. این مسئله بهخودیخود کیفیّت منابع طبری و حدود آگاهیاش را درباره وقایع و موضوعهایی که در تاریخش روایت میکند، در اختیار ما میگذارد. ازآنجاییکه تاریخ طبری دارای چهار روایت از داستان اسکندر با آخرین پادشاه هخامنشی ـ دارای کوچک ـ است، ابتدا باید خطوط اصلی این داستانها را ترسیم کنم، سپس به بحث درباره این مسئله بپردازم که این داستانها اصولا متعلّق به دنیای رمانس هستند. بعد از آن درباره زمینههای اصلی آنها بحث خواهم کرد و سعی میکنم توضیح دهم که چگونه این داستانها در راستای تاکید بر اهداف اصلی داستانسرایی مورد استفاده قرار گرفتهاند. سرانجام، قصد دارم جایگاه این داستانها را در جریان شکلگیری تاریخی رمانس اسکندر در جهان ایران و عرب در اواخر سده سوّم و اوایل سده چهارم هجری (سده نهم و دهم میلادی) تبیین کنم.
خلاصه ماشینی:
ازآنجاییکه تاریخ طبری دارای چهار روایت از داستان اسکندر با آخرین پادشاه هخامنشی ـ دارای کوچک ـ است، ابتدا باید خطوط اصلی این داستانها را ترسیم کنم، سپس به بحث دربارۀ این مسئله بپردازم که این داستانها اصولا متعلق به دنیای رمانس هستند.
تاریخ طبری، اسکندر، دارای بزرگ و کوچک، سرزمین پارس داستان اسکندر در تاریخ طبری طبری در روایت نخست ـ که از باقی روایات مستندتر است و آن را به هشامبنمحمد، مورخ مشهور عرب، نسبت میدهد ـ میگوید: «پس از دارا پسر اردشیر، دارای دارا چهارده سال پادشاهی کرد و رفتار وی با رعیت پسندیده نبود و سران آنها را بکشت و اسکندر بر او تاخت که مردم مملکت از وی به جان آمده بودند و میخواستند از او آسوده شوند و بسیاری از سران و بزرگان قوم به اسکندر پیوستند و به «سرزمین جزیره» ـ که همان بینالنهرین است ـ با هم روبهرو شدند و یک سال جنگ بود، آنگاه تنی چند از یاران دارا وی را بکشتند و سرش را پیش اسکندر بردند و اسکندر فرمان داد تا آنان را بکشند و گفت: سزای کسی که بر پادشاه خویش جری شود، چنین است.
علاوه بر روایات اسکندر و دارا در تاریخ طبری ـ که عموما با آنچه در منابع تاریخی آمده است، در تناقض هستند ـ روایتی دیگر دربارۀ لشکرکشی اسکندر از آریان3 موجود است.
Weinfield, Paul, the Islamic Alexander: A Religious and Political Theme in Arabic and Persian Literature, Ph. D.