خلاصه ماشینی:
"ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من اما در سایر موارد، با آنکه برخی حقایق بلند عرفانی را دور از دسترس فکر همگان میشمارد و حتی میگوید این حقایق از حد فکر هم بیرون هستند و چون اتر و نور، زلالند و در چیزی و مکانی و جایی نمیگنجند و به تعبیر او، «جای سوز»و مکان سوز هستند، معهذا معتقد است که میتوان با تمثیل، آنها را به ضعفای عشقمند آموخت: فکر کو؟، آنجا همه نورست پاک بهر توست این لفظ(فکر)ای فکرناک هر ستاره خانه دارد بر علا هیچ خانه درنگنجد نجم ما «جای سوز»، اندر مکان چون در رود نور نامحدود را حد کی بود لیک تمثیلی و تصویری کنند تا که دریابد ضعیفی عشقمند مثل نبود لیک باشد آن مشیل تا کند عقل مجهد را گسیل به همین جهت، در همان حکایات طوطی، مثلا برخی از این حقایق عمیق را از زبان طوطی میشنویم که راز پیام طوطیان هند را برای بازرگان شگفتزده باز میگوید: یعنی این مطرب شده با عام و خاص مرده شو چون من که تا یابی خلاص و برخی دیگر را، مولوی، خود در پایان تمثیل، مستقیما بیان میکند: تن قفس شکل است، تن شد خار جان در فریب داخلان و خارجان و این همان مفهوم عرفانی والائی است که در ادبیات فارسی، به صورت خطابی و غیرتمثیلی و مستقیم هم آمده است: ای که گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا بدیدمی رویت پس نتیجه بگیریم که در ادبیات تمثیلی، در منظومههای روایی تمثیلی، شاعر، از پیش، حقایقی عمیق را در نظر دارد، سپس آنها را برای تقریب ذهن همگان، ساده میکند."