چکیده:
پولس، ازجمله چهرههای موثر در مسیحیت است، که ابتدا شخصی یهودی مسلک بوده، و بنا بر اتفاقی که در راه تبلیغ یهودیت برای او افتاد به مسیحیت روی آورد و خود را از رسولان مسیحی معرفی کرد. وی براساس مسیحیت مطابق افکار خود نامههایی در غالب دستوراتی برای اداره کلیسا، موعظه و گاهی توبیخ برای مسیحیان نوایمان نوشته است. در این نوشتار با بررسی سفرها، نامهها، افکار و عقاید نام برده، به دنبال این هستیم که چه اندازه آن نامهها مطابق دستورات حضرت عیسی علیه السلام است تا بتوان آن را بهعنوان زیربنای عقاید مسیحیت پذیرفت. در این تحقیق، به روش توصیفی ـ تحلیلی، به این نتیجه رسیدیم که عقاید وی نهتنها مخالف تعلیمات مسیح است، بلکه انحرافاتی است که برگرفته از عقاید ادیان غیرآسمانی پیش از مسیحیت است، که پولس قبل از روی آوردن به مسیحیت، با آنها آشنا بوده و در نتیجه مسیحیان را از تعلیمات حضرت عیسی علیه السلام و حواریان جداکرده است.
خلاصه ماشینی:
3. وقتی پولس کور میشود و بهوسیله همراهان خود به دمشق برده میشود، توسط شخصی به نام حنانیا که از تازه مسیحیان است، شفا داده میشود، که هیچ گزارشی در مورد شخصیت حنانیا نیامده و اینکه آیا شفا دادن را که حضرت مسیح و یا رسولان انجام میدادهاند را یک تازهمسیحی میتواند انجام دهد؟ در چهار قسمت از اعمال رسولان اسم حنانیا آمده است که عبارتاند از: باب 9، قسمت 10؛ و باب 22، قسمت 12؛ که ماجرای مکاشفه پولس مطرح میشود و در باب 23، قسمت 2؛ و باب 24، قسمت 1؛ که منظور کاهن اعظم است؛ در باب 5، قسمت 1؛ نیز نام او آمده است، که حنانیا مقداری از پول زمین فروختهشده را به پطرس داد؛ ولی چون در مقدار پول زمین دروغ گفت و دروغش برملا شد، جان داد.
اما اشکال اصلی و آشکار آن است که اگر خدا قبل از خلق کردن انسانها مشخص کرده است که چه کسی شقی و چه کسی سعادتمند است، پس چرا خداوند پیامبرانی برای بشارت و انذار بشر فرستاده است تا آنها را هدایت کند؟ چرا حضرت مسیح، به اصطلاح پولس، از مقام خدایی تنزل کرده و به مقام جسمانیت درآمد، تا با فداء کردن خود بخواهد مسیحیان را از زیر لعنت شریعت نجات دهد؟ اصلا چرا خدا شریعت را فرستاد؟ چرا پولس خود را اینهمه به زحمت انداخته و شکنجه دیده، و حتی جان خود را به خطر انداخته است، تا یهودیان و غیریهودیان را به دین مسیحیت دعوت کند؟ این تناقضات شارحان و مفسران عهدین را هم به چالش کشیده است؛ تا جایی که برای جمع این تناقضات به بنبست رسیدهاند، و اعتراف به تناقض کردهاند: «اینکه چگونه میتوان حاکمیت خدا را در کنار آزادی ارادة انسانی قرار داد، چیزی نمیدانیم.