چکیده:
لیلی و مجنون از مشهورترین داستانهای عاشقانه ادب کهن ایران است که ریشهای عربی دارد و نخستین بار نظامی گنجوی آن را به نظم درآورد. پس از نظامی، نظیرهگویان بسیاری به سرودن این داستان پرداختند؛ از جمله می توان به امیرخسرودهلوی که از نخستین و مشهورترین مقلّدان خمسة نظامی است، اشارهکرد. در هر داستانی چه به نظم و چه به نثر، کیفیّت و نوع استفاده از عناصر داستان میتواند مبنایی برای سنجش خوب یا ضعیف بودن آن داستان قرار گیرد. یکی از مهمترین عناصر داستان، عنصر پیرنگ است که خود زیرمجموعههای دیگری را در بر میگیرد، یکی از این زیرمجموعهها عنصر گرهافکنی است. در این مقاله سعی شده است دو روایت نظامی و امیرخسرو از داستان لیلی و مجنون از منظر عنصرگرهافکنی و کیفیّت آن مورد نقد و بررسی قرار گیرد. نکتة قابل توجّه در این مقاله این است که شاعر دهلوی در پرداختن به این عنصر در منظومة خود بسیار موفّقتر از پیشرو خود عمل کرده است و خلاف آنچه در ذهن ادبدوستان جا افتاده است، روایت نظامی از لیلی و مجنون، موفّقترین روایت این داستان نیست
خلاصه ماشینی:
که در آن پدر ليلي از ازدواج دخترش با مجنون ديوانه به سبب عيب جويي ديگران امتنـاع ميکند تا کشمکش ذهني و عاطفي دو دلداده به ويژه مجنون صدچندان شود: فرزنـد تـو گرچـه هسـت پـدرام فرخ نبـود چـو هسـت خودکـام ديــوانــگــــيي همــي نمايــــد ديوانـــه حريـــف مـــا نشـــايد داني که عـرب چـه عيبجوينـد؟ اين کار کـنم مـرا چـه گوينـد؟ (همان : ٤٩) اما در روايت اميرخسرو خلاف روايت نظامي، اين گره بين دو پدر به کشـمکش جسـماني بـين دو قبيله در فصل ششم داستان ميانجامد و نوفل که رئيس قبيلۀ مجنـون اسـت بنـا برخـواهش پـدر او و حس تعهد و مسئوليتي که در قبال قبيله اش دارد و نيز همدردي با مجنون عاشق بـه قبيلـۀ ليلـي حملـه ميکند؛ لذا تمام انگيزه هاي لازم براي کمک کردن را دارد.