چکیده:
رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها از رضا قاسمی، یکی از رمانهای موفق معاصر است که توانسته است جوایز معتبر متعددی را از آن نویسنده خود کند. بازنمایی هویت انسان معاصر ایرانی، یکی از جنبههای مهم این رمان است. موضوع این پژوهش بررسی این جنبه از رمان یادشده بر اساس نگره داریوش شایگان به هویت در کتاب افسون زدگی جدید: هویت چهلتکه و تفکر سیار است. در این راستا ابتدا نگاه شایگان به هویت انسان معاصر غیرغربی که محصول تلاقی و همجواری او با جهان مدرن است، توضیح داده میشود و سپس با توجه به نگره وی، هویت بازنماییشده انسان معاصر ایرانی در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها مورد تجزیه و تحلیل قرارمیگیرد. روش پژوهش توصیفی است و نتایج با استفاده از روش تحلیل محتوا بررسی شدهاست. نتیجه نشان می دهد که تجربه اختلاط هویت در کاراکترهای اصلی این رمان تجربهای منفی بوده و منجر به حصول نوعی اسکیزوفرنی فرهنگی و التقاط وجودی و فرهنگی شدهاست.
خلاصه ماشینی:
تازگي پژوهش در اين است کـه بـراي اولـين بـار يـک رمـان ايرانـي بـر پايـۀ انديشه هاي شايگان در کتاب افسون زدگي جديد مورد بررسي واقـع مـيشـود و ايـن نمونـه مـيتوانـد بـه مثابـۀ الگويي در زمينۀ نقد براي رمان هاي ديگر نيز مورد استفاده واقع شود.
شايگان براي توضيح هويت چهـل تکـۀ انسـان امـروزي از قـول اري د لوکـا ، نويسندة ايتاليايي کتاب طبقۀ هم کف مينويسد: «هر يـک از مـا جمعيتـي در خـود نهـان دارد، هرچنـد کـه بـا گذشت زمان تمايل مييابيم اين کثـرت را بـه فرديتـي بـيمايـه تبـديل کنـيم » (شـايگان ، ١٣٨٠: ١٣٣) و خـود اضافه ميکند: «اين فکر که هر يک از ما جمعيتي در خود نهان دارد، يعني اشخاص يا تصـاوير متعـددي را در درون خود گرد آورده ، استعاره اي گويا است ، زيرا بيانگر موقعيت انسان امـروز اسـت کـه ديگـر قـادر نيسـت وجود خود را در محدوده هاي يک هويت معين حفظ کند.
موقعيت راوي همنـوايي بـه مـوقعيتي کـه شـايگان بـراي انسـان هـاي داراي آگـاهي دو رگـه و گرفتـار اسکيزوفرني فرهنگي ترسيم ميکند، بيشباهت نيست ؛ شايگان (همان : ١٦٣) بـر ايـن بـاور اسـت کـه : «وجـود انسان ايراني امروزي جايگاه سه هويت ديني، ملي و مدرن است که هر يک در دل ديگري جاي گرفتـه انـد و بدين ترتيب مناطق تداخلي ايجادکرده اند که هر دم پيچيـده تـر مـيشـوند.
مـن هـم از ايـن شـاخه دائـم بـه شـاخۀ ديگـر بررسي بازنمايي هويت در رمان همنوايي شبانۀ ارکستر چوب ها بر اساس ديدگاه داريوش شايگان ٦١ ميرفتم ؛ اما به اين سبب که هيچ چشم اندازي برايم فريبا نبود و او اگر ميرفت براي آن مـيرفـت کـه هـر دم چشم انداز فريباتري ميديد.