خلاصه ماشینی:
"پیش از این اپرا واگنر چهار اپرای دیگر بین سالهای 1832-1840 تصنیف کرده بود،که همگی تقریبا به شیوه اپراهای فرانسوی یا داستانهای معمولی تصنیف شده بودند و در آنها،کمتر نشاین از اندیشه آهنگساز در اپراهای بعدی وجود دارد.
»1 واگنر مانند دیگر هنرمندان رومانتیک،براساس یکی از مهمترین خصوصیات این مکتب هنری،ادبی در قرت نوزدهم،این جهان و نظام حاکم بر آن را که بر بیعدالتی و نا برابری شده،فاسد ونا پاک میدانستند،معتقد بود که رستگاری در این جهان مفهومی ندارد و تنها در مرگ و خارج شدن از این هستی ظالم است که میتوان آزاد و رها شد و به رستگاری رسید.
برای حفظ قدرت خود مییابد بین سرمایهداری بیبند و بار که باعث هرج و مرج و بروز انقلابها میشود و فئودالیسم رو به زوالی که با سنتها و مراسم خود،قدرت نظامی اروپا را در دست دارد ولی از اندیشمندی و منطق حکومت و دولتمداری تهی است،تعادلی برقرار سازد و «فریکا» Fricka ،همسر وتان که نمادی از اخلاقیات طبقه حاکم بر اروپای آنزمان است،او را د راین راه تشویق و راهنمایی میکند.
البته نظریهء دیگری نیز،در این مورد وجود دارد،که معتقد است این مارش را واگنر به تلافی شکست اجرای اپرای تانهاورز خود درپاریس در سالهای قبل و به عنوان یک دهن کجی به فرانسویان تصنیف کرده است.
ولی این نشان میدهد که هیتلر و دارودستهاش خبر نداشتند،که سرانجام والهالا و خدایان در اپرای واگنر نابودی است!ولی براساس مدارک موجود،معلوم شده است که حوالی سال 1942،مقاومت آلمان هیتلری بدون سرو صدا اجراهای کامل حلقه نیبلونگ و پارسیفال منع کردند."