چکیده:
در دو دﻫﻪ اﺧﯿﺮ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺧﻮب در ﻣﺠﺎﻣﻊ ﻋﻠﻤﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺟﻬﺎن و ﻫﻢﭼﻨﯿﻦ در داﺧﻞ ﮐﺸﻮر ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﻮده اﺳﺖ و از اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺑﺮای ﻗﻀﺎوت درﺑﺎره ﻣﯿﺰان«ﺧﻮب»ﺑﻮدن ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ در ﮐﺸﻮرﻫﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﺷﻮد. اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺿﻤﻦ ﺑﺮرﺳﯽ اﺟﻤﺎﻟﯽ اﻧﺘﻘﺎدات وارد ﺷﺪه ﺑﻪ ﻧﻈﺮﯾﺎت« ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺧﻮب »ﻏﺮﺑﯽ و ﺑﺎ ﻫﺪف دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪای اﺳﻠﺎﻣﯽ از ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺣﺠﻢ وﺳﯿﻊ آﯾﺎت ﻗﺮآن در ﺗﻮﺿﯿﺢ اﺑﻌﺎد ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﻓﺮﻋﻮﻧﯽ، ﺳﻌﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ ﺑﺎ اﺳﺘﺨﺮاج اﻟﮕﻮﯾﯽ از آن ﺑﻪﻋﻨﻮان« ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺑﺪ»ﺑﻪ روﺷﻦﺷﺪن ﺳﺮ دﯾﮕﺮ ﻃﯿﻒ، ﮐﻪ« ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺧﻮب »اﺳﺖ، ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﻮد؛ ﻟﺬا ﺑﺎ روش ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ در ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ، آﯾﺎت ﻣﺮﺗﺒﻂ ﻣﻮرد ﺗﺪﺑﺮ ﻗﺮارﮔﺮﻓﺖ و ﭘﺲ از ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ اوﻟﯿﻪ و ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ آﻧﻬﺎ، اﻟﮕﻮی ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﻓﺮﻋﻮن ﺑﺎ ﺑﻬﺮهﮔﯿﺮی از راﻫﺒﺮد اﺳﺘﺪﻟﺎل اﺳﺘﻌﺎرهای اﺳﺘﺨﺮاج ﺷﺪ. در اﻟﮕﻮ روﺷﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ از دﯾﺪﮔﺎه ﻗﺮآن، دو ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻃﻨﯽ و ﻇﺎﻫﺮی دارد و ﺑﺎﻃﻦ آن، ﮐﻪ ﻣﻌﺎدل ﻧﺴﺒﺖ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﺑﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ در ﻇﺎﻫﺮ آن، ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻧﺴﺒﺘﺶ ﺑﺎ ﻣﺮدم را ﺷﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮد، ﻣﺘﺠﻠﯽ ﻣﯽﺷﻮد. ﻫﺮ ﯾﮏ از اﯾﻦ اﺑﻌﺎد دارای ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﻧﮕﺮش، روﯾﮑﺮد و ﻋﻤﻠﮑﺮد اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺑﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ اﺛﺮ میگذارد.
خلاصه ماشینی:
تبیین استعاری الگوی حاکمیت در بیان قرآن کریم رضا سپهوند * یونس فرقانی ** حسن صالحی *** دریافت مقاله : ١٣٩٧/٠٦/١٠ پذیرش نهایی: ١٣٩٨/٠٧/٠٩ چکیده در دو دهه اخیر مقوله حاکمیت خوب در مجامع علمی و سیاسی جهان و هم چنین در داخل کشور مورد توجه بسیار بوده است و از این نظریه برای قضاوت درباره میزان «خوب »بودن حاکمیت در کشورها استفاده میشود.
نظر به حجم وسیع آیات قرآن در توضیح ابعاد حاکمیت فرعونی، سعی شده است با استخراج الگویی از آن به عنوان «حاکمیت بد» به روشن شدن سر دیگر طیف ، که «حاکمیت خوب » است ، پرداخته شود؛ لذا با روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم ، آیات مرتبط مورد تدبر قرارگرفت و پس از به دست آوردن مفاهیم اولیه و بازبینی آنها، الگوی حاکمیت فرعون با بهره گیری از راهبرد استدلال استعاره ای استخراج شد.
مطابق ادعای طراحان حاکمیت ، قرار این است که این نظریه توان انطباق با وضعیت همه نقاط جهان را داشته باشد و فرمولی جهانی اما منعطف از ویژگیهای حکومت ارائه کند (رفیع پور، ١٣٨٧: ٢٥)؛ اما با جستجو در مباحثی که درباره آن مطرح میشود، میتوان جهتگیریهای آن را نشان داد؛ به طور مثال در این مورد به یکی از شواهدی اشاره میشود که میتوان به آن استناد کرد.
همان طور که بیان شد در برخی از تعاریف حاکمیت ، جهت گیری نظری کمتری هست و این تعاریف بیشتر به خود مفهوم حاکمیت ، صرف نظر از رویکردی نظری خاصی پرداخته است ؛ برای مثال ، بانک جهانی ٢ حاکمیت را تعریف میکند: "روشها و نهادهایی که به وسیله آنها اقتدار٣ در هر کشور به کار گرفته میشود".