چکیده:
اندیشههای ابن عربی در باره وحدت وجود و به ویژه در عبارت «سبحان من اظهر الاشیاء
و هو عینها» مخالفتهای وسیعی را بر انگیخت که مشهورترین آنها در نامه علاءالدوله
سمنانی به عبدالرزاق کاشانی، متبلور شد. این مخالفتها به پیدایش نظریه وحدت شهود
در مقابل وحدت وجود از سوی علاءالدوله سمنانی انجامید نظریهای که توسط امیر سید
علی همدانی (شاگرد نامدار علاءالدوله) و بزرگانی مانند سید گیسو دراز و شیخ احمد
سرهندی در شبه قاره هند رواج یافت. دیدگاه اپانیشادها در وحدت وجود و مداومت علمای
اسلامی شبه قاره در لزوم تفکیک بین اعتقادات دین اسلام و آیین هندو، از جمله عوامل
مهم دیگری بود که سبب نقد آرای ابن عربی در وحدت وجود و گرایش به وحدت شهود در شبه
قاره گردید.این مقاله به شرح آرای شیخ احمد سرهندی، از بزرگترین منتقدان ابن عربی
و معتقدان به وحدت شهود میپردازد که در ایران چندان شناخته شده نیست.
Ibn Arabi’s thoughts about the unity of being، especially in the phrase "سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها"، excited many opponents. The most famous of these aversions is Ala al Dowla Semnani’s letter to Abdol Razzaqh Kashani. These discords between the two theories brought Semnani and his followers to opposition with Ibn 'Arabi، which is quite manifested in the ideas of authorities such Sayyed Gisudiraz and Shaykh Ahamad Serhendi specially after the presence of Semnani's well- known disciple، Amir Sayyed Ali Hamadani in India.
Traces of the Unity of Being in the Upanishads، and the insistence of Indian Islamic authorities in making a distinction between Islamic and Hindu beliefs are among other important factors which brought about the criticism of Ibn 'Arabi's theory of Unity of Being in India and on inclination towards the Unity of Witness.
This article is an explanation of Serhendi’s opinions،one of the greatest critics of Ibn 'Arabi and a believer in the unity of witness، whose ideas not well- known in Iran.
خلاصه ماشینی:
"و دقایق معارف شیخ محیالدین ابن العربی کماینبغی لائح ساختند و تجلی ذاتی که صاحب فصوص آن را بیان فرموده است و نهایت عروج، جز آن را نمیداند و در شأن آن تجلی میگوید و ما بعد هذا الا العدم المحض، به آن تجلی ذاتی مشرف گشت و علوم و معارف آن تجلی را که شیخ مخصوص به خاتم الولایه میداند و نیز به تفصیل معلوم شد و سکر وقت و غلبه برحال در این توحید به حدی رسید که در بعضی عریضهها که به حضرت خواجه نوشته بود این دو بیت را که سراسر سکر است نوشته بود: ای دریغـــ کین شریعـت ملـت ایمانــی است ملـت مـا کافـری و ملـت ترسایـی است کفر و ایمان زلف و روی آن پری زیبایی است کفرو ایمان هر دو اندر راه مایکتایی است و در این حال تا مدت مدید کشید و از شهور به سنین انجامید ناگاه عنایت بیغایت حضرت جل سلطانه از دریچه غیب در عرصه ظهور آمد و پرده روپوش بیچون و بیچگونگی را برانداخت علوم سابق که مبنی بر اتحاد و وحدت وجود بودهاند رو به زوال آوردند و احاطه و سریان و قرب و معیت ذاتیه که در آن مقام منکشف شده بود مستتر گشتند و به یقین معلوم گشت صانع را جل شأنه با عالم از این نسبتهای مذکوره هیچ ثابت نیست، احاطه و قرب و مقامی علمی است چنان چه مقرر اهل حق است شکرالله تعالی بهم و او سبحانه با هیچ چیز متحد نیست»(5، دفتر اول، نامه:31)."