چکیده:
بی شک مسئله ی جغرافیای امپریالیسم، خواه تخیلی بر اساس دیدگاه شرق شناسی ادوارد سعید، خواه تنیده در افشاگری های سیاست ها و سلطه های دنیوی، یکی از دغدغه های مهم تحلیل گفتمان استعماری و به طور کلی مطالعات پسااستعماری است. در حوزه های بین رشته ای، رابطه ی بین مطالعات پسااستعماری و فضا، مجموعه ای را در راستای تبیین نزاع بر سر جغرافیا تشکیل داده است که قدرت آن گاهی فراتر از توپ و تانک به سطح اندیشه، تصویر و تخیل می رسد تا ساختارهای مورد نظر نویسنده مربوط به جغرافیا، سیاست و سلطه را به خواننده القا کند. بر این اساس، وظیفه ی منتقد روشنگری در زمینه ی برقراری پیوند بین آثار ادبی و امور دنیوی بوده و در طیف وسیعی از امر استعاری تا مسائل سیاسی قرار می گیرد. در این میان، فضای داستان می تواند به عنوان مهم ترین عنصر، جهان تخیل ادبیات را به جهان واقعی سیاسی و امور دنیوی به طور عام، پیوند دهد. روش بررسی فضای پسااستعماری در روایت را می توان برای تامل و تعمق به کار گرفت تا اهمیت و دلالت آن متون از طریق برنگاشتن تخیلی فضا آشکار شود. به کارگیری این روش برای بررسی رمان گذری به هند، اثر ای.ام. فورستر با تاکید بر کارکرد غارهای مارابار در ایجاد فضای ابهام منطبق بر گفتمان شرق شناسی و دوگانه های جمع شده در آن، هدفی است که در این پژوهش دنبال می شود. در این جا، افشاگری ترفند های نویسنده از جمله چندصدایی، صنایع بدیع، آرایه های روایی، فضای داستان و واکاوی ساختارهای محدودکننده ی شرق شناسانه برای رسیدن به معنای پویای متن به کار گرفته می شود تا رابطه ی میان متن مورد نظر با متون پیش از آن و نیز زمینه های متنی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آشکار شود. پژوهش حاضر نشان می دهد که فورستر در گذری به هند صرفا حس ترحم نسبت به بومیان را در خواننده ایجاد می نماید، لیکن به درجه ی لازم از پختگی روانشناسانه و انسانی برای ایجاد همبستگی و اتفاق نظر با آنها در راستای مقاومت علیه استعمارگران نمی رسد.
خلاصه ماشینی:
ابهام در غارهاي مارابار: خوانشي شرق شناسانه از گذري به هند اثر ادوارد مورگان فورستر سيد رحيم موسوي نيا١ چکيده بي شک مسئله ي جغرافياي امپرياليسم ، خواه تخيلي بر اساس ديدگاه شرق شناسي ادوارد سعيد، خواه تنيده در افشاگري هاي سياست ها و سلطه هاي دنيوي ،يکي از دغدغه هاي مهم تحليل گفتمان استعماري و به طور کلي مطالعات پسااستعماري است .
فورستر با تأکيد بر کارکرد غارهاي مارابار در ايجاد فضاي ابهام منطبق بر گفتمان شرق شناسي و دوگانه هاي جمع شده در آن ، هدفي است که در اين پژوهش دنبال مي شود.
در اين جا، افشاگري ترفندهاي نويسنده از جمله چندصدايي ، صنايع بديع ، آرايه هاي روايي ، فضاي داستان و واکاوي ساختارهاي محدودکننده ي شرق شناسانه براي رسيدن به معناي پوياي متن به کار گرفته مي شود تا رابطه ي ميان متن مورد نظر با متون پيش از آن و نيز زمينه هاي متني اجتماعي ، فرهنگي و سياسي آشکار شود.
اين امر اصرار سعيد بر توجه به زمينه هاي اجتماعي ، سياسي و فرهنگي را پررنگتر مي نمايد تا خواننده همواره بتواند در بازخواني متون داستاني به گرايش هاي نويسنده و مقوله هاي ناگفته بپردازد؛ بنابراين خوانش فرازباني داستان ، تبديل به ضرورتي مي شود که از طريق بررسي محورهاي افقي و عمودي کريستوا قابل دسترسي است .