چکیده:
این مقاله به بررسی عقاید و عملکرد برخی از کارگردانان و نویسندگان درباره درجات وفاداری به متن و یا ساختارشکنی ٬ وارونه سازی ٬ و استفاده از متن به عنوان پیشمتنی برای ارائه دغدغه های هنری اجراکنندگان می پردازد. میزان وابستگی تئاتر به متن و نویسنده این پرسش را برانگیخته است که آیا کارگردان را باید خالق اثر دانست یا تحقق بخش آن. این مقاله نشان می دهد که صاحب نظران تئاتر مدرن رابطه بین متن نوشته شده و اثر تئاتر اجرا شده را به صورت های مختلفی تفسیر کرده اند. درحالی که برخی کارگردانان کار خود را خدمت به نویسندگان دانسته اند و رضایت آنان را در اولویت قرار داده اند ٬ برخی دیگر خود را خالق اثر دانسته و متن را تنها یکی از عناصر قابل حذف تئاتر میدانند. کنستانتین استنیسلاوسکی ٬ جرزی گروتوسکی ٬ وزولد میرهولد ٬ ایلیا کازان ٬ و گروه ووستر ازجمله مشاهیری هستند که نظرات آنها در این مقاله به اختصار بررسی می شود. آنچه در این بررسی مشخص خواهد شد کمرنگ شدن نقش نویسنده به عنوان تنها خالق اثر و پیشروی تئاتر به سوی ابداعات ٬ تنوع در فرم ٬ و کار گروهی است. در پایان این مقاله ابداع در ارائه متن نه به معنای مرگ نویسنده بلکه نوعی ادامه دادن به متن و جان دوباره بخشیدن به ابعاد مختلف آن در نظر گرفته می شود.
خلاصه ماشینی:
به همین دلیل تغییر متن در زمان اجرا اغلب توسط نویسنده و با رضایت او صورت میگرفت؛ اما با ظهور فناوریهایی همچون نور که امکان مانور بیشتری را روی صحنه فراهم میکرد و با پیدایش عقایدی همچون ایده واگنریِ "اثر هنری منسجم" که وجود یک فرد٬ کارگردانی مقتدر یا رجیسور٬ را برای ایجاد انسجام اثر لازم میدانست کارگردانان بتدریج اختیارات بیشتری یافتند (ن.
همانطور که در ادامه این مقاله خواهیم دید٬ در نظر بسیاری دیگر از صاحبنظران تئاتر مدرن نیز پیروی مطلق از دستورات صحنه و نکات خواسته شده توسط نویسنده میتواند به معنای ثبات و مرگ نمایش باشد؛ زیرا به این شکل نمایش در یک فرم یا تفسیر حبس شده و پتانسیلهای دیگر خود را از دست میدهد.
در این مدت او تمام حرکات و خصوصیات شخصیتها را ترسیم کرده و این شیوه٬ یعنی اجرای تصمیماتی که در خلوت در مورد ویژگیهای دیداری و شنیداری نمایش میگرفت او را به کارگردانی تحکم کننده بدل کرده بود؛ اما گفته میشود پس از انقلاب روسیه در ١٩٠٥ استنیسلاوسکی شیوه کارگردانی خود را تغییر داده و به کارگردانی بدل شد که "همه چیز را برای بازیگر فراهم میکرد": "اما تنها پس از اینکه دقیقا̋ اطمینان یافتهایم که نیازاو چیست و چه چیز بیشتر از همه جذبش میکند" (Jones,1986:43).
به این معنی که زمانیکه کارگردان قادر است حس متن نمایشنامهنویس را به اجرای نمایش انتقال دهد دیگر لازم نیست خود را به دستورات صحنه نویسنده محدود کند.