چکیده:
ملاصدرا نظر مشائیان در باب روحانیة الحدوث بودن نفس را نمی پذیرد و با اثبات حرکت جوهری، به جسمانی بودن نفس در ابتدای خلقت و حرکت تکاملی آن باور دارد. به عقیده صدرا،آنچه در سیر تکامل جوهری نفس، موجب استکمال آن می گردد، ادراکات نفس است و هر مدرک با اتّحاد با مرتبه ای از مراتب نفس، آن را تکامل می بخشد. علّامه طباطبائی مدّعا و برهان صدرالمتالّهین در اثبات این مسئله را نمی پذیرد و خود راه جدیدی را در طرح و اثبات این مسئله پیش می گیرد. از نظر علّامه نفس درادراکات کلّی با جوهر عقلی متّحد می گردد که این اتّحاد از سنخ اتّحاد حقیقت و رقیقت است.در این پژوهش مشخّص می گردد که پذیرش نظر علّامه مبنی بر اتّحاد نفس با جوهر عقلی با دشواری های فروانی همراه است و حتی در صورت پذیرش این اتّحاد، به رابطه ی نفس با معقولات و مفاهیم کلّی که مسئله اساسی ملاصدراست، پاسخ داده نمی شود. همچنین تقریر دقیق برهان تضایف در این پژوهش، روشن می کند که برخی از انتقادات علامه به این برهان وارد است و تلاش محقّقین و معاصرین در حلّ این اشکالات ناموّفق بوده است.
خلاصه ماشینی:
با نظر در این تطور تاریخی روشن میشود اختلافنظر در مسئلۀ اتحاد عاقل و معقول در مسئلۀ علم انسان به غیر است و همانطورکه خود صدرالمتألهین نیز به آن تصریح کرده است، درمورد علم خداوند به خود، به مخلوقات، و همچنین علم هر عالمی به ذات خویش، اختلافنظری وجود ندارد (صدرالمتألهین 1981: ج 3، 347).
چه نقدهایی بر براهین صدرالمتألهین و علامه طباطبایی در اثبات این مسئله وارد است و آیا با تقریری صحیح از برهان صدرالمتألهین میتوان از مدعای وی دفاع کرد و به انتقادات علامه طباطبایی پاسخ داد؟ در مسئلۀ اتحاد عاقل و معقول ازدیدگاه علامه طباطبایی و صدرالمتألهین دو مقاله وجود دارد که در یکی از آنها انتقادات علامه طباطبایی بر برهان تضایف بررسی شده است (توکلی و سعیدیمهر 1392 الف) و در دیگری برهان علامه طباطبایی در مسئلۀ اتحاد عاقل و معقول (توکلی و سعیدیمهر 1392 ب).
آشکار است که با این فرض، اگر خود صورت مدرک خویش نباشد، نقض قانون تضایف است؛ بنابراین، هر صورت معقوله هم معقول است و هم عاقل و بنابر تعریف عقل (موجود مجرد از ماده) عقل نیز است؛ گام سوم: در این گام صدرا اشاره میکند که وجود فینفسه صور معقوله عین وجودشان برای عاقل است (همان: 23)، امری که ازنظر صدرا همۀ حکما آن را پذیرفتهاند (صدرالمتألهین 1981: ج3، 330).
ممکن است در پاسخ به اشکال علامه گفته شود: مراد صدرالمتألهین از این عبارت آن نیست که صورت معقول، معقول است بدون اینکه هیچ عاقلی داشته باشد، زیرا همانطورکه در گام دوم استدلال صدرا بیان شد، صدرالمتألهین خود متوجه این نکته بوده است که بنابر قاعدۀ تضایف معقول حتما نیازمند عاقل است، اما معقول لزوما نیاز به عاقل بیرونی ندارد و صور معقوله بهدلیل تجرد از ماده عاقل خویشاند.