چکیده:
ﺑﺮ اﺳﺎس ﺑﺮرﺳﯽ و ﺗﺤﻠﯿﻞ دو ﻧﻈﺮﯾﮥ ﻣﻬﻢ اﻋﺘﻤﺎدﮔﺮاﯾﯽ ﻓﺮاﯾﻨﺪی آﻟﻮﯾﻦ ﮔﻠﺪﻣﻦ و ﻓﻀﯿﻠﺖﻣﺤﻮر آﻟﻮﯾﻦ ﭘﻠﻨﺘﯿﻨﮕﺎ، ﻣﯽﺗﻮان ﺻﻮرتﺑﻨﺪی ﮐﻠﯽّ ای از ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی اﻋﺘﻤﺎدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ اراﺋﻪ داد و ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس وﺟﻮه ﺗﻤﺎﯾﺰ اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎ از ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی درونﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ و ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﺑﺮونﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ را ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮد. ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی ﻣﺸﺘﺮک ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی اﻋﺘﻤﺎدﮔﺮاﯾﺎﻧﮥ ﻓﺮاﯾﻨﺪی ﮔﻠﺪﻣﻦ و ﻓﻀﯿﻠﺖﻣﺤﻮر ﭘﻠﺎﻧﺘﯿﻨﮕﺎ ﻋﺒﺎرتاﻧﺪ از: ﻣﺆدی ﺑﻪ ﺻﺪق ﺑﻮدن، ﻋﺪم ﻟﺰوم آﮔﺎﻫﯽ ﻓﺎﻋﻞ ﺷﻨﺎﺳﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺑﺎور، ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ارزﺷﻤﻨﺪ ﺑﻮدن ﻓﺮاﯾﻨﺪ و اﺑﺰار ادراﮐﯽ ﺑﺎور ﺑﻪ ﺟﺎی ارزﺷﻤﻨﺪ ﺑﻮدن ﺑﺎور، ﻧﺎوﻇﯿﻔﻪﮔﺮا ﺑﻮدن، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﻌﺮﻓﺘﯽ و ﻏﯿﺮﻣﻌﺮﻓﺘﯽ ﺑﯿﺮون از ﺑﺎور، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﻓﺎﻋﻞ ﺷﻨﺎﺳﺎ و ﻣﺤﯿﻂ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی ﺑﺎور، وﺳﻌﺖ داﻣﻨﮥ ﻣﻌﺮﻓﺖ، اﺟﺘﻤﺎع ﻣﺤﻮر ﺑﻮدن و ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﺮا ﺑﻮدن. ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی اﻋﺘﻤﺎدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﺑﺎ اﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺﻫﺎ از دو دﺳﺘﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی درونﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ و ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﺑﺮونﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. درﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺖ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی اﻋﺘﻤﺎدﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﺑﺎ اﺧﺬ ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی ﻫﻨﺠﺎرﻣﻨﺪی، ﻧﻈﺎم ﺻﺪق ﺳﺎز، ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﺑﺎ واﻗﻊ و ﺑﺎورﻫﺎی ﭘﺎﯾﮥ ﺧﻄﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﻣﺒﻨﺎﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﮔﺮاﯾﺶ ﭘﯿﺪا ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﻧﻈﺮﯾﮥ ﭘﻠﻨﺘﯿﻨﮕﺎ ﺑﺎ ﻟﺤﺎظ ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎﯾﯽ- ﻫﻤﭽﻮن ﻓﻀﺎﯾﻞ ﻣﻌﺮﻓﺘﯽ، ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ و ﺗﮑﺎﻣﻞ- ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﻓﻀﯿﻠﺖ اﺳﺖ و ﻧﻈﺮﯾﮥ ﮔﻠﺪﻣﻦ ﺑﺎ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ارﺗﺒﺎط ﻋﻠﯽّ اﻣﺮ واﻗﻊ ﺑﺎ ﺑﺎور، ﺑﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی ﻃﺒﯿﻌﺖﮔﺮاﯾﺎﻧﻪ ﻧﺰدﯾﮏ ﻣﯽﺷﻮد.
خلاصه ماشینی:
شایان یاد است، نظریة پلنتینگا با عنوان کارکرد صحیح نیز دچار همین مشکل است؛ زیرا او نیز برای تولید هر باور، یک قوه را مؤثر میداند؛ درحالیکه ممکن است در تولید باوری خاص، چندین قوه نقش داشته باشند و معلوم نیست قابل اعتماد بودن و کارکرد صحیح کدامیک از قوای معرفتی مؤثر، برای صدق یک باور کافی است.
اگر یکی از قوای دخیل، قابل اعتماد باشد و سایر قوا دچار نقص باشند، در این صورت آیا باور را میتوان تضمین شده دانست؟ بر اساس نظر پلنتینگا، مشخص نیست که کارکرد کدامیک از قوای دخیل در تولید باور، برای ضمانت داشتن لازم و کافی هستند.
ولی در نظریة پلنتینگا، فاعل شناسا نمیتواند قوای معرفتی و ساختار و مکانیزم تولید باور را دستکاری کند و عملکرد آنها را بهبود بخشد و مهارت تولید باور صادق را به دست آورد؛ زیرا مهارت و ملکه مبتنی بر تمرین است و تمرین مستلزم آگاهی فاعل شناساست؛ درحالیکه پلنتینگا دسترسی و آگاهی داشتن فاعل شناسا از کارکرد قوا را ضروری نمیداند (عسکرزاده، 1397، ص91-98).
ولی اعمال چه نقشی در تولید باور دارند؟ آنها فقط علل پیشزمینهای هستند و موجب فعلیت یافتن قوای فطری میشوند؛ در نتیجه فاعل شناسا به طور غیرمستقیم میتواند در تولید باور صادق نقش داشته باشد و وظیفهای- به جز اندک وظیفة پیشینی- در برابر کارکرد خوب قوا ندارد.
در نظریة کارکرد صحیح نیز معیار اعتمادپذیری باور، وابستة به احتمال آماری و عینی مؤدی به صدق بودن قوای مولد باور و تابع تمایل فاعل شناسا به پذیرش باور صادق است.