چکیده:
در این مقاله، با رویکردی توصیفی - تحلیلی، به بررسی نسبت دین با معنای زندگی و آلام وجودی از نگاه ویلیام جیمز پرداختهایم. از اینرو، مقاله از دو بخش تشکیل شده است: بخش نخست را به توصیف نگرش جیمز به دین و نسبت آن با معنای زندگی و آلام وجودی اختصاص دادهایم و در بخش دوم کوشیدهایم تا آرای جیمز دربارۀ دین و نسبت آن با معنای زندگی و آلام وجودی را تحلیل و نقد کنیم. از نگاه جیمز، گوهر دین، در واقع، تجربههایی شخصی هستند که از سنخ احساساتند و آموزهها و شعائر دینی روبنای دین بهشمار میروند. به عقیدۀ او، ارتباط شخصی با امر الوهی موجب امنیت خاطر و کاهشِ اضطراب مرگ و، بهتبع آن، معناداری زندگی میشود. در نقد آرای جیمز، تصور او از زندگی معنادار و آلام وجودی و ارتباط آن با دین را بررسی و پارهای از اشکالاتش را بیان کردهایم.
In this paper, we examine descriptively and analytically William James’ view of the relation between religion and the meaning of life and existential pains. As a result, the article is made of two parts. In part one, we describe James’ view to religion and its relationship with the meaning of life and existential pains; and in part two, we try to analyze and criticize James’ view to religion and its relationship with the meaning of life and existential pains. In James’ view, the essence of religion is in fact the personal experiences which are a kind of emotion, and the religious doctrines and rites are outer structures of religion. In his opinion, the personal relationship with the Divine Act causes mental calmness and the decrease in any fear of death and, in consequence, leads to the meaningfulness of life. To criticize James’ views, we examined his perception of the meaning of life and existential pains and its relation with religion, and we put forth some of its faults.
خلاصه ماشینی:
دانشيار گروه حکمت و اديان ، دانشگاه شهيد بهشتي، تهران ، ايران (تاريخ دريافت : ١٣٩٨/٠٢/٢١؛ تاريخ پذيرش : ١٣٩٨/٠٧/١) چکيده در اين مقاله ، با رويکردي توصيفي - تحليلي ، به بررسي نسبت دين با معناي زندگي و آلام وجودي از نگاه ويليام جيمز پرداخته ايم .
در اينجـا بايـد گفـت کـه «اگرچه جيمز دين را با برخي تجربه هاي خاص يا رويدادها و نيروهاي خاص و اشخاصـي که اين تجربه ها را اظهار کرده اند، يکي انگاشته است ، دين را با هيچ کيش و مذهب خاصي يکي نميداند»(٢٥٧ :١٩٨٤ ,Perry).
در واکنش هاي ديني ، از يک سو، صاحب تجربۀ ديني معتقد است که : «هر آنچه در عالم وجود دارد، بـا هـر شـکل و ظـاهري کـه از خود نشان دهد، بيهوده و عبث نيست » (جيمز، ١٣٩٣: ٥٧).
1 تجربۀ ديني چنانکه گفتيم ، از نظر جيمز، ماهيت دين را بايد در تجربه هاي شخصـي اي جسـت کـه از سـنخ احساساتند، احساساتي که متعلقشان «امر الوهي » است .
(٢٢١ او دربارة احساس کردن واقعيت موضوعاتي انتزاعي چـون خـدا، بـه ايـن نکتـه اشـاره مي کند که قوت چنين احساسي مي تواند چنـدان باشـد کـه «تمـام زنـدگي مـا تحـت جاذبـۀ احساس وجود چيزي که به آن اعتقاد داريم ، قرار گيرد» (جيمز، ١٣٩٣: ٧٦).
اشخاصي که تجربه هاي عرفاني داشته انـد، پـس از بازگشـت بـه حالـت عادي آگاهي احساس مي کنند که محال است که آنچـه را کـه در تجربـۀ عرفـاني برايشـان رخ داده ، بتوانند به شيوة مناسبي بيان کنند.
يـک ويژگي ديگر نيز اين است که ، به عقيدة جيمز، تجربه هاي عرفـاني «.....